تا مرا عین عشق مفهوم است
سر علمم به عشق معلوم است
تا رموز وجود شد مفهوم
هر وجودی که هست مفهومست
خادم خلوت دلم آری
بنگر آن خادمی که مخدومست
شمع روشن ضمیر مجلس ماست
دل پروانه ای که چون موم است
باز سرمست شد دل مخمور
لیکن از خمر غیر معصوم است
قسمتم عشق بود روز ازل
آری خوش قسمتی که مقسومست
چون که شد سید از خودی فانی
نزد عشاق حی قیوم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و مفهوم آن میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق، اصلیترین و والاترین دانش است و تمامی وجودها در این عشق معنا پیدا میکنند. او خدمتی را که دلش به آن مشغول است، میستاید و دل خود را به مثابه شمعی روشن در محفل عشق توصیف میکند. شاعر به سرمستی و شگفتیهای دل نیز اشاره میکند و عشق را سرنوشت حتمی خود میداند. به بیان دیگری، وقتی که فردی از خود بیخود میشود، در نزد عاشقان به حیات و جاودانگی میرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که معنی عشق برای من واضح است، دانش و آگاهی من درباره عشق نیز مشخص و معلوم است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، زمانی که رازهای وجود را درک کنیم، معنای آن را خواهیم فهمید.
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه دل من به خادم خود، عشق و محبت میورزد. این خادم، در واقع خادمی است که خدمت به کسی بالاتر از خود میکند.
هوش مصنوعی: شمعی که در مجلس ما وجود دارد، روشنایی و آگاهی را به ارمغان میآورد. دل پروانهای که به دور این شمع میچرخد، به مانند موم نرم و انعطافپذیر است.
هوش مصنوعی: دل شاد و سرمست شده است، اما این شادی و سرمستی ناشی از نوشیدنیای است که غیر از شراب معصوم است.
هوش مصنوعی: سرنوشت من عشق بود از زمان آغاز، بله، چه خوش شانسی که برای من مقدر شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که سید از خودی خود، فانی میشود، نزد عاشقان حیات و وجودی ماندگار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.