گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

لطف اگر بر ما گمارد حاکم است

ور دمار از ما برآرد حاکم است

تشنه ایم و رحمتی خواهیم از او

گر ببارد ور نبارد حاکم است

گر شمارد بنده را از بندگان

حاکمست ار نه شمارد حاکمست

گر کشد نقش خیالی حاکم است

ور نگاری می نگاری حاکمست

گر کشد صد جان فدای حضرتش

ور به خاکم می سپارد حاکمست

روی گل را حکم او خارد به خار

گر نخارد ور بخارد حاکمست

ما گنه کاریم و سید پادشاه

گر بگیرد ور گذارد حاکمست

 
 
 
جدول شعر
غزل شمارهٔ ۱۵۱ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ابوالمثل بخارایی

رفت در دریا به تنگی آبخوست

راه دور از نزد مردم دوردست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه