گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خواه نباتی و خواه حیوانی

هر یکی مظهریست ربانی

می و جامی و عاشق و معشوق

موج و بحر و حباب را مانی

دل خود را به دست زلفش ده

جمع می باش از پریشانی

گفتهٔ عارفان به جان بشنو

چند گفتار این و آن خوانی

گاه در نزد یار خود می جوی

باش با یارکان کرمانی

ای که جویای این و آن گشتی

باش با خود هم این و هم آنی

عارفانه به تخت دل بنشست

سید مسند سلیمانی

 
 
 
وطواط

من همان گویم کان لاشه خرک

گفت و می کند بسختی جانی

چه کنم ؟ بار کشم ، راه روم

که مرا نیست جزین درمانی

یا بمیرم من و یا خر بنده

[...]

انوری

دلم ای دوست تو داری دانی

جان ببر نیز که می‌بتوانی

به دلی صحبت تو نیست گران

چه حدیثست به جان ارزانی

گویمت بوسه مرا گویی جان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای حریم حرمت یزدانی

وی نهاد لطفت جسمانی

از نکوئی دوم فردوسی

وز بلندی شرف کیوانی

خوشتر از کارگه ار تنگی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
سید حسن غزنوی

بی تو دردی است ز هر درمانی

اینت بی دردی و بی درمانی

زلف پر فتنه فشانی هر دم

فتنه زلف چرا ننشانی

ماه روئی و چو چرخ دم ساز

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
کمال‌الدین اسماعیل

ای صفات کرمت روحانی

وی تو در ملک نظام ثانی

هر کجا حضرت تو، آسایش

هر کجا دولت تو، آسانی

همه زرهای جهان را نقشست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه