گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

حزنی آمد به نزدم صبحگاه

ره ندادم شد ز پیشم رو سیاه

در طریق عاشقی مردانه باش

تا رسی در بارگاه پادشاه

رهزنان در راه بسیارند لیک

رهبری جو تا نگردد دین تباه

سالک رهدار می دانی که کیست

آن که راه خویشتن دارد نگاه

راه تجرید است اگر ره می روی

بگذر از اسباب ملک و مال و جاه

در طریق حق گناه تو توئی

بگذر از خود گر نمی خواهی گناه

بزم سید جوی و کوی می فروش

روید از این خانهٔ بی راه آه

 
 
 
انوری

ای ممالک را مبارک پادشاه

ای سزای خاتم و تخت و کلاه

تیغ خونخوارت پذیرفتار فتح

عفو جان‌بخشت خریدار گناه

روز کوشش بحر گردون کر و فر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

گنج عمری داشتی خاقانیا

کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید

شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق

[...]

امامی هروی

ای جهانت بر جهانداری دلیل

وی خدایت بر خداوندی گواه

وی ز مهر سایه ات خورشید روی

در جهان، آورده هر روزی پگاه

هم جهان جاه را انصاف و امن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه