گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هرچه گوئی به عشق او می گو

حضرت او ز حضرتش می جو

گر به یک دم تو را دهد صد جام

نوش می کن روان دگر می پو

جامهٔ پاک اگر طلب داری

خرقهٔ خود به آب می می شو

جام گیتی نما به دست آور

تا ببینی به نور او آن رو

تو حبابی و غرقه در دریا

در پی آب می روی هر سو

نبود این ظهور او بی تا

خود نباشد وجود ما بی او

گیسوی سیدم نخواهی یافت

تا حجابت بود سر یک مو