گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

به وجود او یکی بود نه دو

وحده لا اله الا هو

آن یکی در ظهور دو بنمود

دو نماید ولی نباشد دو

نور او می نگر به هر چشمی

حسن او را ببین تو در هر دو

جام می را بنوش رندانه

قول مستانهٔ خوشی می گو

آفتابیست بر همه روشن

غیر یک آفتاب دیگر کو

در خرابات رند سرمستی

گر طلب می کنی مرا می جو

نعمت الله می کند تکرار

وحده لا اله الاهو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

چون نهاد او پهند را نیکو

قید شد در پهند او آهو

عنصری

مرد ملاح تیز اندک رو

راند بر باد کشتی اندر ژو

وطواط

شمس دین ، ای ترا بهر نفسی

در جان کهن سعادت نو

ای زبانها بمدحت تو روان

وی روانها بطاعت تو گرو

بر گذشته موافق تو زچرخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه