گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گوش کن تا بشنوی اسرار او

چشم بگشا و ببین انوار او

روشن است از نور رویش چشم ما

لاجرم بیند به او دیدار او

هر زمان او را بود کاری دگر

کار خود بگذار و بنگر کار او

ما خراباتی و رند و عاشقیم

اوفتاده بر در خمار او

غیر او در آتش غیرت بسوخت

کی بود با یار غار اغیار او

صورت و معنی به همدیگر نگر

هم موثر بین و هم آثار او

نعمت الله بر سر دار فنا

خوش برآید تا بود سردار او

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode