چشم عالم روشن است از آفتاب روی او
هر چه می گویند مردم هست گفت و گوی او
جان چه باشد تا که باشد قیمت جانان من
هر دو عالم قیمت یک تاره ای از موی او
از عرب آمد ولی ملک عجم نیکو گرفت
شاه ترکستان شد از جان بندهٔ هندوی او
آینه با او نشسته روبرو دانی چرا
شاه دل از جان روان یک رو شده با روی او
در میان با هر یکی و در کنار هر یکی
عقل کل حیران و سرگردان شده در کوی او
مه نبینم گرنبینم نور او در روی ماه
گل نبویم گر نیابم بوی گل از بوی او
جستجوی هر کسی باشد به قدر همتش
نعمت الله روز و شب باشد به جست و جوی او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره مقام و زیبایی یک شخص خاص است که به نوعی بر همه چیز نور و روشنی میافشاند. شاعر به وصف قدرت و جذابیت این فرد میپردازد و میگوید که عشق و ارزش او از تمام جهان بیشتر است. او همچنین اشاره میکند که باوجود اینکه فرد مذکور از سرزمین عرب آمده، ولی زیبایی او در دل مردم عجم به خوبی جا گرفته است. شاعر تأکید میکند که همه چیز تحت تأثیر وجود این فرد است و عقل و خرد در برابر او عاجز است. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که جستجوی هر کس متناسب با همت اوست و نعمتهای الهی در تلاش برای شناخت و نزدیکی به این شخص قرار دارد.
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر نور و زیبایی او روشن است و هر چیزی که مردم میگویند، تنها گفتگویی از اوست.
هوش مصنوعی: زندگی انسان چه ارزشی دارد وقتی که محبوب من، جان من، تنها با یک تار موی خود، دو جهان را بیارزش میکند.
هوش مصنوعی: یک شخصی از عرب به سرزمین دیگری آمده و با نیکی و خوبرفتاری، سلطنتی را به دست آورده است. او در حقیقت به قدری مهربان است که به خاطر روح و جان بندهای از هند، میتواند به مقام شاهی دست یابد.
هوش مصنوعی: آینه به خاطر او در مقابلش نشسته است، میدانی چرا دل شاه از جانش روان شده و به خاطر روی او تنها به او نگاه میکند؟
هوش مصنوعی: در هر کجا که فردی حضور دارد و در کنار هر فرد دیگری، عقل کل به خاطر او دچار حیرت و سردرگمی شده است.
هوش مصنوعی: اگر مه را نبینم، ولی نور او را بر صورت ماه مشاهده کنم، هیچگاه بوی گل را احساس نخواهم کرد مگر اینکه بوی او را حس کنم.
هوش مصنوعی: هر کس به اندازه تلاش و همت خودش به نعمتهای خداوند دسترسی پیدا میکند و این نعمتها در روز و شب در جستجوی او هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او
شب روم، لیکن چه حاصل چون ببینم روی او؟
او بقتلم شاد و من غمگین، که گاه کشتتم
ناگه آزادی نبیند ساعد و بازوی او
دارد آن ابرو کمان پیوسته بر ابرو گره
[...]
حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او
میشود صد نکتهام خاطر نشان تا میشود
نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او
زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست
[...]
تا به خون ریزیم اشارت ها نمود ابروی او
میل خون ریزی خود فهمیدم از هر موی او
چون خرامد در دلم جان، هم چو آب زندگی
سر نهد در پای سرو قامت دلجوی او
تا خیال قامتش بیرون نیامد از دلم
[...]
از نگاه گرم گردد آفتابی روی او
وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او
همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ خویش
بیشتر ظاهر شود از پرده نور روی او
در گریبان صبا مشتی عرق گردیده است
[...]
برد از من تاب، تاب سنبل گیسوی او
طاقتم شد طاق، از طاق خم ابروی او!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.