از بود وجود خود فنا شو
رندانه بیا حریف ما شو
خواهی که تو پادشاه باشی
در حضرت پادشه گدا شو
چون اوست نوای بینوایان
دریاب نوا و بینوا شو
در بحر محیط ما قدم نه
با ما بنشین و آشنا شو
از هستی او وجود جوئی
از هستی خویشتن فنا شو
گر بندهٔ حضرت خدائی
چون بندهٔ حضرت خدا شو
خواهی که رسی به نعمت الله
ایمن ز فنا و از بقا شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مستانه ز خویشتن فنا شو
رندانه بیا حریف ما شو
چون هستی اوست هستی ما
بگذر ز خود آ و با خدا شو
بر دار فنا بر آ چو منصور
[...]
با بحر وجود آشنا شو
جویای صفات و ذات ما شو
ای بنده ز بود خویش لا شو
بگذار ز سر منی و ما شو
بیگانه ز پادشاه کثرت
با بنده وحدت آشنا شو
حق وحدت باقی است و فانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.