گنجور

 
سنایی

چشمکان پیش من پر آب مکن

دلم از عاشقی کباب مکن

ریگ را پیش چشم رود مکن

رود را پیش دل سراب مکن

به کس از ابتدا رسول مباش

رقعه‌ای آیدت جواب مکن

به صبوری توان رسید به دوست

به هم اندر مزن شتاب مکن

نه خدایی چنین مجیب مباش

دعوت خلق مستجاب مکن

با سنایی چنین توانی بود

ور نه شو خویشتن عذاب مکن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

عالم از جام لب خراب مکن

تهمت اندر سر شراب مکن

هر زمان تافته مشو بر ما

تو مهی، کار آفتاب مکن

با چنان ره مرو به غارت شب

[...]

ابن یمین

هستیم را بخود حجاب مکن

پرتو خود بخود نقاب مکن

خواجوی کرمانی

امشب ای یار قصد خواب مکن

مرو و کار ما خراب مکن

شب درازست و عمر ما کوتاه

قصه کوته کن و شتاب مکن

چشم مست تو گرچه در خوابست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

بشنو ای یار و اضطراب مکن

خویش رسوای شیخ و شاب مکن

اگرت معنی ای است حاضر باش

صورت شرع را خراب مکن

چشم بر شاهد و شراب منه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه