غزل شمارهٔ ۱۲۷۰
مست بودی مست رفتی از جهان
مست باشی مست خیزی جاودان
مست خیزد هر که او سرمست رفت
ور رود مخمور باشد همچنان
هر چه ورزی دان که می ارزی همان
قیمتت باشد به قدر این و آن
من نشان از بی نشانی یافتم
بی نشان شو تا بیابی این نشان
تا میان او گرفتم در کنار
نیست غیری در کنار و در میان
خیز دستی برفشان پائی بکوب
سر فدا کن در سماع عارفان
نعمت الله گر همی خواهی بجو
همچو گنجی در دل صاحبدلان
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.