گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مست بودی مست رفتی از جهان

مست باشی مست خیزی جاودان

مست خیزد هر که او سرمست رفت

ور رود مخمور باشد همچنان

هر چه ورزی دان که می ارزی همان

قیمتت باشد به قدر این و آن

من نشان از بی نشانی یافتم

بی نشان شو تا بیابی این نشان

تا میان او گرفتم در کنار

نیست غیری در کنار و در میان

خیز دستی برفشان پائی بکوب

سر فدا کن در سماع عارفان

نعمت الله گر همی خواهی بجو

همچو گنجی در دل صاحبدلان

 
 
 
رودکی

یخچه می‌بارید از ابر سیاه

چون ستاره بر زمین از آسمان

چون بگردد پای او از پای دار

آشکوخیده بماند همچنان

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

عید فرخ باد بر شاه جهان

جاودانه شادمان و کامران

نعمتش پیوسته و عمرش دراز

دولتش پاینده و بختش جوان

سال و مه لشکرکش و لشکر شکن

[...]

قطران تبریزی

ای مرا دیدار تو جان و جهان

بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان

ای جهان جان چه شادی باشدم

چون نباشی با من ای جان جهان

ای بسان حور و آئین پری

[...]

مسعود سعد سلمان

ای آفتاب حسن تو را آفتاب

سجده برد همچو من از آسمان

خردی تو و بزرگ تو را پایگاه

سال تو اندک و تو بسیار دان

چو آفتاب خردی در چشم خلق

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

روی بخت خواجه خرم همچو گل

باد تا هر سال گل آرد جهان

بسته دولت عهد با دورانش باد

تا بود پیوسته با دوران زمان

باد حاجت خرمی را با دلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه