گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ما خود بینیم و خود نمائیم

در آینه خود به خود نمائیم

رندیم و مدام همدم جام

اما تو کجا و ما کجائیم

بحریم و حباب و موج و جوئیم

مائیم که هم حجاب مائیم

هر دم نقشی خیال بندیم

تا بسته تمام برگشائیم

یک رنگ به صد هزار رنگیم

یک جای به صد هزار جائیم

مستیم و خراب در خرابات

رندانه سرود می سرائیم

عالم یابند نعمت از ما

دارندهٔ نعمت خدائیم

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

ما بندهٔ مطلق خدائیم

فرزند یقین مصطفائیم

در مجمع انبیا حریفیم

سر حلقهٔ جلمه اولیائیم

او با ما ، ما ندیم اوئیم

[...]

جامی

هر چند تو شاه و ما گداییم

دامن مفشان که مبتلاییم

تا داغ غلامی تو داریم

هر جا که رویم پادشاییم

هر جا الم تو مرد دردیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه