دردمندیم و به امید دوا آمدهایم
مستمندیم و طلبکار شفا آمدهایم
از در لطف تو نومید نگردیم که ما
بینوایان به تمنای نوا آمدهایم
ما گداییم و تو سلطان جهان کرمی
نظری کن که به امید شما آمدهایم
دل فدا کرده و جان داده و سر بر کف دست
تا نگویی که به تزویر و ریا آمدهایم
این چنین عاشق و سرمست که بینی ما را
نیست حاجت که بگویی ز کجا آمدهایم
ما اگر زاهد سجادهنشینیم نه رند
بر سر کوی خرابات چرا آمدهایم
سید بزم خرابات جهان جانیم
بندگانیم به درگاه خدا آمدهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگذائی بسر کوی شما آمده ایم
دردمندیم و بامید دوا آمده ایم
نظر مهر ز ما باز مگیرید چو صبح
که درین ره ز سر صدق و صفا آمده ایم
دیگران گر ز برای زر و سیم آمده اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.