گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مجمع صاحبدلان زلف پریشان یافتم

این چنین جمعیتی در جمع ایشان یافتم

بسته ام زنار زلفش بر میان چون عاشقان

در هوای کفر زلفش نور ایمان یافتم

درحضور زاهدان ذوقی نمی یابم تمام

حالیا خوش لذتی در بزم رندان یافتم

از خرابی یافتم بسیار معموی دل

گنج سلطان را بسی در کنج ویران یافتم

آنکه من گم کرده بودم باز می جستم مدام

چون بدیدم خویش را با خویشتن آن یافتم

میر میخانه مرا خمخانه ای بخشیده است

لاجرم از دولتش ذوق فراوان یافتم

نعمت الله یافتم رندانه جام می به دست

ساقی سرمست دیدم جان جانان یافتم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم

از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم

چون بمهمانخانه ی قدسم سماع انس بود

آسمان را سبزه ئی بر گوشه ی خوان یافتم

باغ جنت را که طوبی زو گیاهی بیش نیست

[...]

جلال عضد

دوش جان را در فضای کوی جانان یافتم

کوی او را از صفا جولانگه جان یافتم

بر سر آن کوی او نعره زنان چون جان خویش

جان مشتاقان جان را من فراوان یافتم

چون عروج عشق کردم در سماوات ضمیر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

دُرد دردش خورده ام تا صاف درمان یافتم

دل ز جان برداشتم تا وصل جانان یافتم

کار جمعی شد پریشان در هوای زلف او

گرچه من جمعیت از زلف پریشان یافتم

عارفانه آمدم از غیب و در غیبُ الغیوب

[...]

اسیری لاهیجی

چون بفضل حق رهی در ملکت جان یافتم

صد هزاران عالم بیحد و پایان یافتم

سال ها درهر یکی زان عالم اقلیم جان

سیر کردم جمله عالم عین جانان یافتم

جمله ذرات عالم از لطیف و از کثیف

[...]

صائب تبریزی

خال را سرمایه زلف پریشان یافتم

در سواد نقطه ای سی جزو قرآن یافتم

در سواد خال سیر زلف کردم مو بمو

مد بسم الله را در نقطه پنهان یافتم

ازدورنگی دست شستم بر لب بحر وجود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه