چنان سرمست و شیدایم که پا از سر نمیدانم
دل از دلبر نمییابم می از ساغر نمیدانم
برو ای عقل سرگردان ز جان من چه میجویی
که من سرمست و حیرانم به جز دلبر نمیدانم
شدم از ساحل صورت به سوی بحر معنی باز
چه جای بحر و بر باشد به جز گوهر نمیدانم
دلم عود است و آتش عشق و سینه مجمر سوزان
همیسوزد درون عودم درین مجمر نمیدانم
من آن دانای نادانم که میبینم نمیبینم
از آن میگویم از حیرت که سیم از زر نمیدانم
چو دیده سو به سو گشتم نظر کردم به هر گوشه
به جز نور دو چشم خود درین منظر نمیدانم
ز هر بابی که میخوانی بخوان از لوح محفوظم
که هستم حافظ قرآن ولی دفتر نمیدانم
برآمد نور سبحانی چه کفر و چه مسلمانی
طریق مؤمنان دارم ره کافر نمیدانم
به جز یاهو و یا من هو نمیگویم به روز و شب
چه گویم چون که در عالم کسی دیگر نمیدانم
ندیم بزم آن ماهم حریف نعمت اللهم
درون خلوت شاهم برون در نمیدانم
هم او صورت هم او معنی هم او مجنون هم او لیلی
به غیر از سید و یاران شه و چاکر نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمیدانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمیدانم
ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
[...]
ز بس سرگرم شوقم پای کم از سر نمیدانم
مغیلان بهر راحت بهتر از بستر نمیدانم
مسبّب کاردار و گردش ایام اسبابست
رخ آئینه را ممنون خاکستر نمیدانم
مرا این رتبه بس در فضل معراج ترقیها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.