گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هر شب چون ماه می‌بینیم ما

آفتابی می ‌نماید مه لقا

چشم ما از نور او خوش روشن است

دیده‌ایم آئینهٔ گیتی نما

یک زمان با ما در این دریا نشین

عین ما می‌بین به عین ما چو ما

خواجه محبوبست و می‌ گوئی محب

پادشاه است او و می ‌خوانی گدا

از فنا و از بقا آسوده‌ایم

فارغیم از ابتدا و انتها

نعمت الله هیچ می‌دانی که کیست

یادگار انبیا و اولیا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode