گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

توبه از زهد و زاهدی کردم

در خرابات مست می گردم

می خمخانهٔ حدوث و قدم

شادی روی عاشقان گردم

خاطر کس ز من ملول نشد

ننشسته به دامنی گردم

دُردی درد دل همی نوشم

دردمندانه همدم دردم

زن دنیا و آخرت چه کنم

رند و مست و مجرد و فردم

عاشق و صادقم گواهانم

اشک سرخست و چهرهٔ زردم

بندهٔ سید خراباتم

هر چه فرمود بنده آن کردم

 
 
 
نصرالله منشی

بهمه عمر یک خطا کردم

غم و تشویر صد خطا خوردم

بچه خدمت زمن شوی خشنود

تا من امروز گرد آن گردم؟

کمال‌الدین اسماعیل

ای خدمت تو ذخیرة عمرم

وی مدحت تو علاج هر دردم

آثار عنایت تو می بینم

چندانکه بگرد خویش می گردم

در وقت نجشّم خداوندان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه