ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او
خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او
می خور برغم دهر، که خون تو میخورند
کیوان دیر دور و مه زود سیر او
ساقی بیا که ملک سلیمان بباد رفت
خالی فضای دشت و در از وحش و طیر او
کس تهمت دویی ننهد آفتاب را
ای دل بدوز دیده غیرت ز غیر او
شاهی، ز پیر مکیده بستان پیالهای
سرمست بگذر از در دیرینه دیر او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن تیرگر که سینه فگارم ز تیر او
در تاب گشته ام ز غم تاب گیر او
ماییم و پیر میکده و کنج دیر او
امید ما بدوست که داریم غیر او؟
صد بار بیش کشت و دگر کرد زندهام
گویی علی است یار و حکیمی نصیر او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.