ز روی لطف بکن بوسهای حوالۀ ما
همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما
[ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما
همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما
چو دور جام وصالش به کام ما نبود
سزد که پر شود از خون دل پیالۀ ما
بخون دیده نوشتیم نامهای بر دوست
بود که دل شودش نرم زین رسالۀ ما
ز بس که شعلۀ آهم همی رود به فلک
ملک به چرخ درآمد ز آه و نالۀ ما
ز شاهدی سخن دلپذیر خواهد ماند
به یادگار همین بس بود سلالۀ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار از شاعر به زیبایی بیانگر احساسات عاشقانه اوست. او درخواست میکند که محبوبش یک بوسه به او بدهد و همین را کافی میداند. شاعر از درد و غم عشق خود سخن میگوید و میسازد که اگر نتوانند به وصال هم برسند، دلش همچنان پر از عشق و غم خواهد بود. او با اشتیاق و فراق از دوستش یاد میکند و آرزو دارد که نامهاش بتواند دل محبوب را نرم کند. در نهایت، شعله عشق او آنچنان قوی است که حتی آسمان را تحت تأثیر قرار میدهد و او امید دارد که یادش در دل محبوب بماند.
هوش مصنوعی: خواهش میکنم، لطفی بکن و یک بوسه به ما بده. همین برای ما کافی است و نشاندهنده زیبایی و محبت تو است.
هوش مصنوعی: از تیر غمزهی تو، همین اندازه برای ما کافی است که ذکر کنیم ما از سفرهی بخشش تو بهرهمندیم.
هوش مصنوعی: وقتی که دسترسی به وصال او برای ما ممکن نیست، منطقی است که پیالهمان پر از اشک و درد دل شود.
هوش مصنوعی: ما در دل خود نامهای برای دوست نوشتیم تا شاید با خواندن آن، دلش نرم و مهربان شود.
هوش مصنوعی: به دلیل شدت اندوه و نالههای ما، احساساتمان آنقدر قوی است که به آسمان میرود و موجب تغییراتی در اوضاع دنیا میشود.
هوش مصنوعی: از زیباییها و جذابیتهای شاهد میتوان به خاطر سپرد و این کافیست که نسل ما به یادگار بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لبالب است ز خون جگر پیاله ما
دم نخست چنین شد مگر حواله ما
بر آستان تو شبها رود که مردم را
به دیده خواب نیاید ز آه و ناله ما
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت:
[...]
سرود مجلس درد است آه و ناله ما
حباب خون جگر لاله گون پیاله ما
به بزم وصل چو شمعیم با تو چرب زبان
به روغن است فتاده ز تو نواله ما
به باغ چند تماشای سرو و لاله کنیم
[...]
دلا رسیده به جایی کمند ناله ما
که خو گرفته به مجنون و شان غزاله ما
به اهل بزم چنان جام دوستی پر داد
که ریخت لای ته شیشه در پیاله ما
به گرد خوان بلا از هجوم آه، چو شمع
[...]
ز عمر باج ستاند می دو ساله ما
به آفتاب شبیخون زند پیاله ما
ز بی قراری ما دردسر کشد بالین
شبی که دختر رز نیست در حباله ما
ز زیر بال ازان سر برون نمی آریم
[...]
اگرچه خدمت مسجد نشد حواله ما
چراغ میکده روشن شد از پیاله ما
به سنگ خاره چه میکرد بازوی فرهاد
نمیگشود اگر راه تیشه ناله ما
ز عکس چهره ما زرد شد رقم ور نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.