مده هر دم سر آن زلف را تاب
مزن دلهای مردم را به قلاب
ز سیل چشم گریانم عجب نیست
زنم بر آتش دل دم بدم آب
خدنگ غمزهات درمان دلهاست
مکن هر لحظه آن هر گوشه برتاب
مران ما را بحرمان از در خویش
مکن با ما سخن دیگر از این باب
دلم از آتش هجران کباب است
از آن می ریزدم از دیده خوناب
نگارا شاهدی گم گشته تست
دل گم گشتگان خویش دریاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خزّ و قاقُم و سِنّور و سَنجاب،
به زیورهای نَغز و دُرِّ خوشاب،
به وقت خوشدلی چون شمعِ پُرتاب
دهن پُر خنده داری دیده پر آب
چو باز آمد ازان حضرة با شتاب
هنوزش گرم بود آن جامهٔ خواب
الا ای روی تو صد ماه و مهتاب
مگو شب گشت و بیگه گشت بشتاب
مرا در سایهات ای کعبه جان
به هر مسجد ز خورشیدست محراب
غلط گفتم که اندر مسجد ما
[...]
بدان زنده دلان کاندر تف و تاب
نخفتند از غمت، تا آخرین خواب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.