گنجور

 
شاهدی

ای طاق دو ابروی تو محراب جبین‌ها

خاک سر کوی تو به از خلد برین‌ها

گفتی که منم سرور و سرحلقه خوبان

ای شاه کسی نیست شک و شبهه درین‌ها

از شرم لب لعل تو سرچشمه حیوان

اندر ظلمات است نهان زیر زمین‌ها

با زلف و خط و خال و دو چشم و خم و ابرو

حسن تو برانگیخت بسی فتنه براین‌ها

سرها همه شد خاک و تو آشوب جهانی

لطفی کن و بگذر به کرم از سر این‌ها

تا کی بکشم جور و جفاهای رقیبان

برکش ز میان تیغ و خلاصم کن از این‌ها

ای شاهدی ار یار ترا عهد و وفا نیست

خوش باش که این‌ها نبود عادت این‌ها

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای زلف چلیپای تو، غارتگر دین‌ها

وی کرده گمان دهنت، دفع یقین‌ها

کافر نکند با دل من آنچه تو کردی

یعنی که در اسلام روا باشد از این‌ها

زینسان که بکشتی به شکرخنده جهانی

[...]

شاهدی

ای خاک درت سجده‌گه جمله جبین‌ها

زنار دو گیسوی تو سرفتنه دین‌ها

عشاق تو را طاقت جور و ستمت نیست

گشتند همه خاک درت بگذر از این‌ها

با عاشق خود جور و جفا کمتر از این کن

[...]

حزین لاهیجی

دیدم صنمی، های صلا، کعبه‌نشین‌ها

بیعانه ببازید به یادش دل و دین‌ها

در عشق، دل از کوثر و رضوان نگشاید

از دوست تسلی نتوان گشت، به این‌ها

صید دلم افتاد به صحرای رمیدن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه