عمر در صبر شد و وعدۀ دیدار همان
سوخت دل در غم و با داغ گرفتار همان
کار من نیست بجز عشق بتان ورزیدن
شدم اندر سر این کار و مرا کار همان
جز خیالت نبود مونس و غمخوار دلم
نیست غم چون بودم مونس غمخوار همان
گل به زیر قدم هر خس و خار شب و روز
بلبل دل شده در حسرت او زار همان
یار فارغ دل و آسوده آن پسته ناز
شاهدی واله و با دیده بیدار همان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
جان شد آواره و دل بهر تو افگار همان
سر در این کار شد و با تو سر و کار همان
هر کسی در پی کار و غم یاری و مرا
دل همان، درد همان، عهد همان، یار همان
بلبلان چمن آسوده به همرازی گل
[...]
صبح امید همانست و رخ یار همان
تار آن طره شبرنگ و شب تار همان
نیست چون هیچ تفاوت ز رقیبان با من
پیش تو یار همان باشد و اغیار همان
طی شد افسانه هر عاشق و معشوق، که بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.