تا دل به قید زلف دلآرام بستهایم
بر دیده خواب و بر جگر آرام بستهایم
سودای یار در سر و سر در کمند زلف
این عقده بین که ما به سرانجام بستهایم
ما از مقام صدق سر کویش از صفا
با اشک غسل کرده و احرام بستهایم
سودای وصل او که به دیگ دماغ ماست
در پختنش بسی طمع خام بستهایم
کس در بلا به کام دل خویشتن نرفت
ما دل به درد و داغ به ناکام بستهایم
ای شاهدی ز دام دو زلفش مجو خلاص
تا انتهای عمر در این دام بستهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما دل به چین زلف دلارام بستهایم
در باده لبش طمع خام بستهایم
آخر توان به کعبه کویش طواف کرد
چون عزم جزم کرده و احرام بستهایم
دعوی زهد کرده به دوران حسن او
[...]
عمری است ما لب از طمع خام بستهایم
از صبر سنگ بر دل ناکام بستهایم
مینای باده با رگ گردن مطیع ماست
تا لب ز گفتگو چو لب جام بستهایم
از شکرست بستر و بالین ما چو مغز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.