گنجور

 
شیخ محمود شبستری

نزد ایشان زفهم و وهم و گمان

واجب است دایماً وجود زمان

باز قومی دگر از ایشان هم

ممتنع گفته مقتضای عدم

در ضلال مبین هم این و هم آن

اعتباری است خود وجود زمان

نقطه و حال جزو مقدار است

مابقی جمع وهم و پندار است

تو همان وقت را نگه میدار

برهان خویش را از این پندار

مکن ای دوست فوت فرصت حال

گه به ماضی و گه به استقبال

حالیا حال را ز دست مده

تو چه کاری به گفتۀ کِه و مِه

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]