گنجور

 
شیخ محمود شبستری

کشتی​یی دان روان بر آب روان

روز و شب هیأت زمان و مکان

بادبانش مزاج و باد اجل

لنگرش باد پای و آبش امل

منبع آب قعر بحر قِدَم

باز ریزان به قعر بحر عدم

او به طبع از فراز گشته دوان

در قفا باد و شیب آب روان

تو در او ساکن، او دوان دایم

تو در او ایمن، او روان دایم

ناگهانت ز مبدءِ ایجاد

برساند به منتهای مراد

تا خبر یابی از حقیقت کار

او رسانیده باشدت به کنار

ای که گشتی در این قفس محبوس

بط و کشتی است، وین بود معکوس

مرغ آبی سفینه کی جوید

زانکه دایم در آب می​پوید

در مَزابل فرو میاور سر

مرکز خویش را بیاد آور

نیست جای تو جز که علیین

شاه بازی در اوج خویش نشین

چه کنی در سرای کون و فساد

رخ فرا کن به آشیان معاد

خود زمان و مکان دو معدومند

دَوْر و خط نقاط موهومند

 
sunny dark_mode