نزد ایشان زفهم و وهم و گمان
واجب است دایماً وجود زمان
باز قومی دگر از ایشان هم
ممتنع گفته مقتضای عدم
در ضلال مبین هم این و هم آن
اعتباری است خود وجود زمان
نقطه و حال جزو مقدار است
مابقی جمع وهم و پندار است
تو همان وقت را نگه میدار
برهان خویش را از این پندار
مکن ای دوست فوت فرصت حال
گه به ماضی و گه به استقبال
حالیا حال را ز دست مده
تو چه کاری به گفتۀ کِه و مِه