گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ محمود شبستری

در حضور جماعتی انبوه

رفته بودم پی تفرّج کوه

کمری را شکافت یک یاری

پیش ما ناگهان پی کاری

کرمکی یافتم میان کمر

سیر و سیرآب و سبز و تازه و تر

اندر آنجا مقام خود کرده

چون در آب و گیاه پرورده

هیچگونه مسام و راه گذر

ما ندیدیدم در میان کمر

خلق چون دید صورت آن را

تازه کردند جمله ایمان را

رزق این از کدام راه آمد

که تر و تازه چون گیاه آمد

قوت از بهر قوّت جان است

وان هم از فعل​های یزدان است

فعل حق را سبب نمی​شاید

کم نگردد ز هیچ و نفزاید

بی سبب بین که دارد او زنده

جمع شو تا کی ای پراکنده؟

بسکه دیدیم مرده از خوردن

نادر است از گرسنگی مردن

گر توانگر بوی و گر درویش

نخوری جز که قدر روزی خویش

تو کنی جمع تا فلان بخورد

عاقل این را ز ابلهی شمرد