عاقلی دید قطرۀ ژاله
بنشسته به سبزه و لاله
گفت ابری نبود در عالم
از کجا شد پدید این شبنم
مرکز او ز شیب یا بالاست
میل طبع وجود او به کجاست
یک زمانی بدین سخن بگذشت
تاب مهر اوفتاد در کُه و دشت
قطرۀ ژاله دید آن سره مرد
که ز ناگاه قصد بالا کرد
میل اودید چون بسوی سماست
کرد معلوم کز قبیل هواست
تو ورای دو عالمی زنهار
تا نگیری در این نشیب قرار
شهسواری به قوّت نظری
زان چو شاهان همیشه در سفری
از عمل وز نظر چو شاه و وزیر
گه به نخجیر و گاه در تدبیر
چونکه رخش تو بر زمین بدوید
گرد کی زان به دامن تو رسید
تا به منزل رسی به آسانی
دامن از گرد ره بیفشانی
زان همه جست و جو برآسائی
نکنی کار و کارفرمائی
بازدانی که تا که بودی تو
آتش شمع یا نه دودی تو
لیک آن دانشت ندارد سود
که در آنجا نمیتوان افزود
این جهان است جای کسب کمال
جهل نفس خود است عین ضلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.