گنجور

 
سیف فرغانی

ای جهان ازتو مزین چو بهشت از حوری

همه عالم ظلماتست وتو در وی نوری

گر ببیند رخ خوب تو بماند خیره

درگل عارض تو نرگس چشم حوری

دل در اوصاف تو گر چند که دوراندیشست

همچو اندیشه ترا کی بود از دل دوری

دل کس جمع نماند چو پریشان گردد

زلف چون سنبل تو بر بدن کافوری

بیم آنست که در عهد تو گم نام شود

مه نام آور و خورشید بدان مشهوری

وقت ما خوش نشود جز بسماع نامت

ورچه در مجلس ما زهره بود طنبوری

لب شیرین تو خواهم که دهان خوش کند

مگسان شکرت را عسل زنبوری

وصل تو عافیتست و من بیمار از هجر

دورم از صحت چون عافیت از رنجوری

سیف فرغانی ناگاه درآید ز درت

سگ چو دریافت گشاده نخوهد دستوری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجه عبدالله انصاری

گر بصورت ملکی یا بلطافت حوری

تا به معنی نرسی از همه دلها دوری

حسن خلقست که از خلق بماند جاوید

حسن ده روزه چه باشد که برومغروری

حکیم نزاری

ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری

پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری

ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم

گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری

حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی

[...]

سیف فرغانی

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن نزد تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

ترک رویی تو وبی هندوی خال سیهت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
جامی

هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم

باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری

وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او

هست در پرتو نزدیکی او مستوری

حزین لاهیجی

اگر از دیده ابنای زمان مستوری

خوش بیاسای که از جمله بلاها دوری

در شبستان فنا شمع تجلیت کجاست؟

تو هم ای بی سر و پا، موسی جان را طوری

نشکنی تا بُت هستی، ظفری نیست تو را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه