دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری
که بهم جمع شود عاشقی و مستوری
آمدن پیش تو بختم ننماید یاری
رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری
اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل
تو که این حال نبودست ترا معذوری
پیش عشاق تو بهتر زغنا درویشی
نزد بیمار تو خوشتر زشفا رنجوری
گر بنزدیک تو سهلست مرا طاقت نیست
اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری
گر بدست اجل از پای درآید تن من
از می عشق بود در سر من مخموری
ما جهان را بتو بینیم که در خانه چشم
دیده مانند چراغست وتو در وی نوری
پرده از روی برانداز دمی تا آفاق
بتو آراسته گردد چو بهشت از حوری
سیف فرغانی در کار جزا چشم مدار
پادشازاده ملکی چکنی مزدوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلبستگی خود اشاره میکند و از مشکلات و احساسات ناشی از آن صحبت میکند. او از عدم توانایی در دوری از معشوقش سخن میگوید و اینکه حتی در سختیها و بیماریها، وجود معشوق برایش خوشایندتر از هر چیزی است. شاعر احساس میکند که عشقش به معشوق نورانی است که جهان را روشن میکند و طلب میکند که معشوق چهرهاش را بنمایاند تا دنیا زیباتر شود. در انتهای شعر، اشارهای به روز جزا و سرنوشت دارد و تأکید میکند که عشق حقیقی ارزش بیشتری از مقام و داراییهای دنیوی دارد.
هوش مصنوعی: عشق تو زیباست و هیچ چیز نمیتواند به من بگوید که چگونه عشق و پنهانی بودن را با هم جمع کنم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به حضورت بیایم، زیرا سرنوشتم اجازه نمیدهد. وقتی از کنارت میروم، عشقم هم مرا رها نمیکند و به خواستهام نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر دل تو به حالتی که در آن هستی اهمیت نمیدهد و نسبت به آن بیتفاوتی، پس نباید از دیگران توقعی داشته باشی.
هوش مصنوعی: در نزد عاشقان، وجود تو ارزشمندتر از ثروت و امکانات است و حتی نزد بیمار، بودن تو از درمان نیز دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: اگر نزدیکی تو برایم آسان است، اما من تاب دوری یک نفس از چهرهات را ندارم.
هوش مصنوعی: اگر سرانجام مرگ مرا از پا درآورد، بدان که جسم من از عشق برمیخیزد و در سرم حالت مستی برقرار است.
هوش مصنوعی: ما دنیای اطراف را با وجود تو میبینیم، مثل اینکه در یک چشم، نوری همچون چراغ وجود دارد و این نور فقط تو هستی.
هوش مصنوعی: دمی پرده را کنار بزن و نگاهی به دنیا بینداز تا زیباییات مانند بهشتی که با حوریان آراسته شده، جلوهگر شود.
هوش مصنوعی: در کارهای پادشاهی انتظار نداشته باش که پادشاه به تو پاداش بدهد؛ زیرا تو در واقع فقط یک مزدور هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر بصورت ملکی یا بلطافت حوری
تا به معنی نرسی از همه دلها دوری
حسن خلقست که از خلق بماند جاوید
حسن ده روزه چه باشد که برومغروری
ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری
پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری
ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم
گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری
حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی
[...]
دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری
که بهم جمع شود عاشقی و مستوری
آمدن نزد تو بختم ننماید یاری
رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری
ترک رویی تو وبی هندوی خال سیهت
[...]
هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم
باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری
وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او
هست در پرتو نزدیکی او مستوری
اگر از دیده ابنای زمان مستوری
خوش بیاسای که از جمله بلاها دوری
در شبستان فنا شمع تجلیت کجاست؟
تو هم ای بی سر و پا، موسی جان را طوری
نشکنی تا بُت هستی، ظفری نیست تو را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.