گنجور

 
سیف فرغانی

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن نزد تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

ترک رویی تو وبی هندوی خال سیهت

زنگی چشم من از گریه شود کافوری

ذره از پرتو خورشید رخ روشن تو

در شب تیره چو استاره نماید نوری

تو ازین دستم اگر گوش بمالی چو رباب

من درین پرده بسی ناله کنم طنبوری

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل

تو که این حال نبودست ترا معذوری

گر بنزدیک تو سهلست مرا طاقت نیست

اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری

بنده بیمار فراقست و نه قانون ویست

که بوصل تو شفا خواهد ازین رنجوری

رنج عشقت نکشم بر طمع راحت نفس

پادشازاده ملکم نکنم مزدوری

گر بشفتالوی سیب زنخش یابم دست

هیچ شک نیست که به یابم ازین رنجوری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجه عبدالله انصاری

گر بصورت ملکی یا بلطافت حوری

تا به معنی نرسی از همه دلها دوری

حسن خلقست که از خلق بماند جاوید

حسن ده روزه چه باشد که برومغروری

حکیم نزاری

ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری

پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری

ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم

گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری

حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی

[...]

سیف فرغانی

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن پیش تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
جامی

هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم

باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری

وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او

هست در پرتو نزدیکی او مستوری

حزین لاهیجی

اگر از دیده ابنای زمان مستوری

خوش بیاسای که از جمله بلاها دوری

در شبستان فنا شمع تجلیت کجاست؟

تو هم ای بی سر و پا، موسی جان را طوری

نشکنی تا بُت هستی، ظفری نیست تو را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه