گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیف فرغانی

روی پنهان کن که آرام دل از من می‌بری

هوشم از سر می‌ربایی جانم از تن می‌بری

این چه دلداری بود جانا که با من ساعتی

می‌نیارامی و آرام دل از من می‌بری

گفته‌ای نزد تو آیم بر من این منت منه

گر بیایی زآب چشمم در به دامن می‌بری

ور مرا بی‌التفاتی می‌کنی زآن باک نیست

کز دلم سودای خود (چون) زنگ از آهن می‌بری

با رقیب از من شکایت کرده‌ای ای بی‌وفا

ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می‌بری

در شب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را

کآب روی مهر و مه زآن روی روشن می‌بری

زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل در چمن

آتش لاله نشاندی وآب سوسن می‌بری

در شب تیره بتابی بر دلم از راه چشم

همچو ماه از بام گردون ره به روزن می‌بری

دوش در مستی ازآن لب بوسه‌ای بربوده‌اند

در عوض ده می‌دهم گر بر من آن ظن می‌بری

سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن

در به دریا می‌فرستی زر به معدن می‌بری

 
 
 
سعدی

این چه رفتار است کآرامیدن از من می‌بری؟

هوشم از دل می‌ربایی عقلم از تن می‌بری

باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان

باغبان را گو بیا گر گل به دامن می‌بری

روز و شب می‌باشد آن ساعت که همچون آفتاب

[...]

سیف فرغانی

ای تن‌آرامی که خون جان به گردن می‌بری

راحت جان ترک کرده زحمت تن می‌بری

تن‌پرستی ترک کن چون عشق کردی اختیار

رو به کار دوست داری بار دشمن می‌بری

با یزید انبازی اندر خون شاهی چون حسین

[...]

آشفتهٔ شیرازی

دین و دل ای سیم‌تن تنها نه از من می‌بری

با چنین رو دل ز سنگ و روی آهن می‌بری

می‌کنی اندر شبستان خم زلفت نهان

آنچه دل از خلق اندر روز روشن می‌بری

با چین بستان روحانی که باشد بی‌خزان

[...]

بلند اقبال

نه همی تنها دل ودین از کف من می بری

دین ودل از دست هر شیخ وبرهمن می بری

دین ودل تنها نه از تن ها بری از هر که هست

هوشش از سر صبرش از دل جانش از تن می بری

ازکف خسرو اگر شیرین ارمن برد دل

[...]

صغیر اصفهانی

ایکه نام آن صنم را در بر من میبری

باخبر شو نام بت پیش برهمن میبری

ایدل افتادی چو در دنبال آن سیمین ذقن

خویش دانستم سوی چاهم چو بیژن میبری

در حقیقت پهلوان عشقست ای دستان سرای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه