ای عشق تو داده روح را می
مستان تو از تو دور تا کی
عشق تو شعار ماست در دین
روی تو بهار ماست در دی
خورشید رخی و یک جهان خلق
چون سایه ترا فتاده در پی
وز عکس رخ چو لاله ریزان
چون آب بقم ز عارضت خوی
اندر لب لعل تو حلاوت
آمیخته همچو شهد بامی
جز عشق تو هرچه هست لاخیر
جز وصل تو هرچه هست لاشی
وصف تو ز طبع من عجب نیست
چون در ز صدف چو شکر از نی
هرکو نه بعشق زنده شد سیف
ای زنده بدو و مرده بی وی
گر خود پدر قبیله باشد
رو نسبت خود ببر از آن حی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وجود محبوب است. شاعر میگوید که عشق به محبوب، جان او را سرشار کرده و مستان از وصال او بیخبرند. عشق به محبوب نه تنها در دینشان بلکه در زندگیشان نیز محوری است. صورت محبوب همچون خورشید است که همه موجودات در پی آن هستند و زیباییاش چنان است که رخسارش دلانگیز و بهاری به نظر میرسد. شاعری که عشق را جزو لاینفک وجود خود میداند، میگوید هر چه غیر از عشق او باشد، ارزش ندارد. او همچنین اشاره میکند که هر کس با عشق زنده میشود، ارزشمند است و عشق در زندگی انسانها همانند شکر شیرین و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو به روح من زندگی بخشیدهای، مستانهام را از تو دور بمانم تا کی؟
هوش مصنوعی: عشق تو محور اصلی زندگی ماست و در زیبایی تو، زندگی ما زنده و شاداب است.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای تو مانند خورشید است و همهی انسانها چون سایهای در پی تو حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند لالهای است که از نورش اشک میریزد، و من در کنار تو چون آبی زلال هستم که از زیباییات سیراب میشود.
هوش مصنوعی: در لبهای شیرین تو طعمی وجود دارد که همانند شهد گلابی است.
هوش مصنوعی: به جز عشق تو، هیچ چیز خوبی نیست و به جز وصالت، هیچ چیزی ارزشمند نیست.
هوش مصنوعی: توصیف تو از طبیعت من خارج نیست، زیرا مانند شکر که از صدف به دست میآید، در وجود من جاری است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق زنده نشود، مانند سلاحی است که به دست کسی زنده باشد؛ او در واقع از زندگی واقعی محروم است و بیعشق، مرده محسوب میشود.
هوش مصنوعی: اگر پدر قبیله خودت هم باشی، باید از آن حیله و فریب دوری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگذار که نالم از غم تو
در حضرت پهلوان غازی
ساقی منشین به من ده آن می
کز خون فسرده برکشد خوی
سودازدگان دین و دنیی
هرگز شنوند این سخن نی
ای باد صبا خبر چه داری؟
از زلف بتم اثر چه داری؟
از غمزۀ او دلم جدانیست
زان بیماران خبر چه داری؟
گر مردم چشم من نیی تو
[...]
رأیت ربیبعین ربی
فقلت من انت؟ فقال انتا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.