به خود نظر کن اگر میخوهی که جان بینی
به جان که آنچه ز جان خوشتر است آن بینی
دل شکسته ما در نظر کجا آید
ترا که در تن خود بنگری و جان بینی
ترا بباغ چه حاجت بود که هر ساعت
ز روی خویش در آیینه گلستان بینی
وگر تو می خوهی ای عاشق دقیق نظر
کزو سخن شنوی یا ازو دهان بینی
پس از هزار تأمل اگر سخن گوید
چو نیک در نگری زآن دهان نشان بینی
ز موی هم نکنی فرق آن میانی را
که در میانه آن موی تا میان بینی
درون پیرهن آبیست منعقد تن او
که چون تو در نگری روی خود در آن بینی
بیا که با جگر تشنه در پی آن آب
ز دیده بر رخ من چون دل روان بینی
چو چشم و ابروی او بنگری هراسان باش
ز ترک مست که نزدیک او کمان بینی
وگر نداری آن بخت سیف فرغانی
که چون دلی بدهی روی دلستان بینی
بنیکوان نظری کن که بوی او آید
ز رنگ حسن که در روی نیکوان بینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.