گر دست رسد روزی در پات سرافشانم
هر چند نثارت را لایق نبود جانم
پیش گل سیمینت چون شاخ خزان دیده
با این همه بی برگی از باد زرافشانم
گفتم که بجمعیت چون آب روانم کن
بادی که همی داری چون خاک پریشانم؟
شکر از تو بدین نعمت ذکریست که کم گویم
صبر از تو بدین طاقت کاریست که نتوانم
در کار تو از یاران هیچم مددی ناید
ای جمله مدد از تو مگذار بدیشانم
گر عشق بیک بازی صد جان ببرد از من
دست آن منست ای جان چون با تو همی مانم
زآن صورت جان پرور یادم دهد ای دلبر
هر نقش که می بینم هر حرف که می خوانم
چون ابر بسی بودم گریان ز فراق تو
ای گل بوصال خود چون غنچه بخندانم
شاهین جهانگیری از دام برون رفته
با دست نمی آیی چندانت که می خوانم
من بلبلم و هرگز زین شهره نوانکند
بی برگی شاخ گل خامش بزمستانم
من در طلب وصلت چون سیف نیم خاکی
ریگم، نتوان کردن سیراب ببارانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق را بیان میکند. او از سرافرازی و خوشبختی ناشی از بودن در کنار محبوب سخن میگوید و به دردی که از دوری و فراق میکشد، اشاره میکند. شاعر به زیبایی و شکرگزاری از عشق، ناتوانی از تحمل دوری و بیکمکی یاران اشاره دارد. او خود را همچون گیاهی بیبرگ و ضعیف در برابر توفان باد توصیف میکند و در نهایت به اجبار و نیاز به وصال محبوب خود میپردازد. عشق او به قدری عمیق است که حاضر است همه چیز را فدای آن کند و آرزو دارد روزی در کنار محبوبش باشد.
هوش مصنوعی: اگر روزی فرصتی بیابم تا در مقابل تو سر به زیر بگذارم، هرچند که شاید لیاقت نثار کردن تو را ندارم، جانم این خواسته را دارد.
هوش مصنوعی: در مقابل گل زیبایت مانند شاخهای در پاییز هستم، با این حال از این که از عشق تو بیبرگ و پژمردهام، به شدت از حسرت و اندوه پُر شدهام.
هوش مصنوعی: من گفتم که با جمعیت و همراهی تو مانند آب روانم کن، اما بادی که همراه داری مرا مانند خاکی پراکنده و بیثبات میکند.
هوش مصنوعی: از تو سپاسگزارم به خاطر نعمتهایی که به من دادهای، زیرا نمیتوانم تو را به اندازه کافی یاد کنم. همچنین، صبر و تحملی که از تو دارم، به قدری زیاد است که قادر به انجام کارهایم نیستم.
هوش مصنوعی: در کارهای تو هیچ کمکی از یاران به من نمیرسد، ای همه کمکها، مرا از آنها دور نکن.
هوش مصنوعی: اگر عشق به گونهای باشد که صد جان را از من بگیرد، این جان من است که با تو باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: ای دلبر، تو به من یاد میدهی که در هر تصویری که میبینم و هر نوشتهای که میخوانم، جانم را پرورش میدهی.
هوش مصنوعی: من مانند ابر، از دوری تو میگریم، ولی وقتی که به وصالت برسم، مانند گل که شکوفه میزند، شاد و خندان خواهیم بود.
هوش مصنوعی: پرندهای آزاد و قدرتمند به سوی افقهای بلند پرواز کرده است و نمیتوانی او را با دستان خود به خودت نزدیک کنی، هرچند که من تو را صدا میزنم.
هوش مصنوعی: من پرندهای هستم و هرگز از این شهر پر نخواهم گرفت. در این فصل سرد، بیبرگی شاخ گل، نشانگر غم و تنهایی من است.
هوش مصنوعی: من در جستجوی وصل تو مانند تکهای نیمهخاکی و بیحاصل هستم، که حتی باران هم نمیتواند آن را سیراب کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
[...]
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر
برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
[...]
آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کآن شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلآرایت مجموعهٔ زیبایی
[...]
در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم
بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم
خود را به سر کویت بدنام ابد کردم
از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم
جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه
[...]
آن دوست که میبینم، آن دوست که میدانم
تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم
در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو
ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟
هر چند که میران را از مورچه عار اید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.