ای گنج غم نهاده بویرانه دلم
وی مسکن خیال تو کاشانه دلم
عشقت که با تصرف او خاک زر شود
این گنج او نهاد بویرانه دلم
رخ زرد کرد رویم از آن دم که نطع خویش
افگند شاه مهر تو در خانه دلم
زآن ساعتی که حلقه زلف تو دید و شد
زنجیردار عشق تو دیوانه دلم
برآتش هوای تو چون مرغ پربسوخت
ازتاب شمع روی تو پروانه دلم
اندر ازل که عالم و آدم نبود بود
مجنون بکوی عشق تو همخانه دلم
گر قابلم چو تخم بپوسد بزیر خاک
آب از محبت تو خورد دانه دلم
چون دل زبندگی تو داغ قبول یافت
تن جان نثار کرد بشکرانه دلم
پوشیده داشتند زمردم حدیث او
پنهان نماند و گفته شد افسانه دلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روشن از فروغ رخت خانه دلم
نقد غم تو گنج به ویرانه دلم
از غم مرا چه بیم چو هست از حریم وصل
صد روزن امید به غمخانه دلم
پیش از اساس گنبد فیروزه سپهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.