الا ای غمت شادی جان ما
تویی راحت جان پژمان ما
دلی کو جهانیست بردی، برو
چه افتاده یی در پی جان ما
پری رویی از مردمت باک نیست
زدیوان نترسد سلیمان ما
غم تو چو کرد ازدل ما حرم
چو کعبه شریفست ارکان ما
چو از مشرب عشقت آبی خوریم
زدنیا بریده شود نان ما
چرا ما زمردم گدایی کنیم
جهان سر بسر ملک سلطان ما
همین بخت واقبال مارا بس است
که ما آن اوییم و اوآن ما
نگیریم چون عنکبوتان مگس
که عنقا شکارند مرغان ما
صبا چون گلی را گریبان گشود
بخاری درآویخت دامان ما
ندانم که بی اینچنین خار وگل
بدست که بودی گریبان ما
ننالم زفرقت اگر روز وصل
برآید ز شبهای هجران ما
چو یوسف به یعقوب خواهد رسید
سرورست در بیت احزان ما
زسر سیف فرغان بیا گوی کن
چو پا درنهادی بمیدان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به کوه اندرون گفت: کمکان ما
بیا و بکن، بگسلد جان ما
گر آیی فرود و خوری نان ما
بیفروزی از روی خود جان ما
بگفتند یکسر کی: ای جان ما
خداوند ما، درد و درمان ما
از آنجاست افتادن جان ما
درین تیره گیتی که زندان ما
چنین آرزو خاست در جان ما
برینست جاوید پیمان ما
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.