گنجور

 
۱

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

 

... ز قنوج تا پیش دریای سند

به ایران و توران ورا بنده اند

به رای و به فرمان او زنده اند ...

... جهان شد به کردار باغ ارم

به ایران همه خوبی از داد اوست

کجا هست مردم همه یاد اوست ...

فردوسی
 
۲

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۴

 

از آن پس برآمد ز ایران خروش

پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش ...

... دل از مهر جمشید پرداخته

یکایک ز ایران برآمد سپاه

سوی تازیان برگفتند راه ...

... پر از هول شاه اژدها پیکر است

سواران ایران همه شاه جوی

نهادند یک سر به ضحاک روی

به شاهی بر او آفرین خواندند

ورا شاه ایران زمین خواندند

کی اژدهافش بیامد چو باد

به ایران زمین تاج بر سر نهاد

از ایران و از تازیان لشکری

گزین کرد گرد از همه کشوری ...

فردوسی
 
۳

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵

 

... فرانک بدو گفت کای پاک دین

منم سوگواری ز ایران زمین

بدان کاین گرانمایه فرزند من ...

فردوسی
 
۴

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

... بگویم ترا هر چه گفتی بگوی

تو بشناس کز مرز ایران زمین

یکی مرد بد نام او آبتین ...

... چنان بد که ضحاک جادوپرست

از ایران به جان تو یازید دست

ازو من نهانت همی داشتم ...

... ابر کتف ضحاک جادو دو مار

برست و برآورد از ایران دمار

سر بابت از مغز پرداختند ...

فردوسی
 
۵

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

... منم پور آن نیک بخت آبتین

که بگرفت ضحاک ز ایران زمین

بکشتش به زاری و من کینه جوی ...

... کمر بسته ام لاجرم جنگجوی

از ایران به کین اندر آورده روی

سرش را بدین گرزه گاو چهر ...

فردوسی
 
۶

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

... ابا چند تن مر ورا نیکخواه

یکایک ز ایران سراندر کشید

پژوهید و هرگونه گفت و شنید ...

... همیشه ز تو دور دست بدی

از ایران یکی کهترم چون شمن

پیام آوریده به شاه یمن ...

فردوسی
 
۷

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۵

 

... یکی روم و خاور دگر ترک و چین

سیم دشت گردان و ایران زمین

نخستین به سلم اندرون بنگرید ...

... از ایشان چو نوبت به ایرج رسید

مر او را پدر شاه ایران گزید

هم ایران و هم دشت نیزه وران

هم آن تخت شاهی و تاج سران ...

فردوسی
 
۸

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

... کزین سان پدر کرد بر ما ستم

چو ایران و دشت یلان و یمن

به ایرج دهد روم و خاور به من

سپارد ترا مرز ترکان و چین

که از تو سپهدار ایران زمین

بدین بخشش اندر مرا پای نیست ...

... فراز آورم لشگر گرزدار

از ایران و ایرج برآرم دمار

چو بشنید موبد پیام درشت ...

فردوسی
 
۹

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۹

 

... یکی چشم از ایرج نه برداشتند

از ایران دلم خود به دو نیم بود

به اندیشه اندیشگان برفزود ...

فردوسی
 
۱۰

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰

 

... چرا برنهادی کلاه مهی

ترا باید ایران و تخت کیان

مرا بر در ترک بسته میان ...

... نه تاج کیان مانم اکنون نه گاه

نه نام بزرگی نه ایران سپاه

چو از تور بشنید ایرج سخن ...

... اگر کام دل خواهی آرام جوی

من ایران نخواهم نه خاور نه چین

نه شاهی نه گسترده روی زمین ...

... سرانجام خشتست بالین تو

مرا تخت ایران اگر بود زیر

کنون گشتم از تاج و از تخت سیر ...

فردوسی
 
۱۱

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳

 

... ابا پیل گردونکش و رنگ و بوی

ز خاور به ایران نهادند روی

هر آنکس که بد بر در شهریار ...

... بدان بد که اختر جوانه نبود

ز خاور دو لشکر به ایران کشید

بخفتان و خود اندرون ناپدید ...

فردوسی
 
۱۲

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴

 

سپه چون به نزدیک ایران کشید

همانگه خبر با فریدون رسید ...

... به تور و به سلم آگهی تاختند

که ایرانیان جنگ را ساختند

ز بیشه بهامون کشیدند صف ...

فردوسی
 
۱۳

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۸

 

... که چون برد خواهد سر شاه چین

بریده بر شاه ایران زمین

که فرزند گر سر بپیچید ز دین ...

فردوسی
 
۱۴

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰

 

... ابا طوق زرین و مشکین کله

پس پشت شاه اندر ایرانیان

دلیران و هر یک چو شیر ژیان ...

فردوسی
 
۱۵

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱

 

... ز تو داد و از ما پسندیدن است

پدر بر پدر شاه ایران تویی

گزین سواران و شیران تویی ...

فردوسی
 
۱۶

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

... پلنگ و دو رنگ است و گر نه پریست

از این ننگ بگذارم ایران زمین

نخواهم بر این بوم و بر آفرین ...

فردوسی
 
۱۷

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶

 

... نه قیصر بخواهم نه فغفور چین

نه از تاجداران ایران زمین

به بالای من پور سامست زال ...

فردوسی
 
۱۸

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰

 

... ازو آگهی جست باید نخست

ز دستان و ایران و از شهریار

همی کرد باید سخن خواستار ...

فردوسی
 
۱۹

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۱

 

... ببندد در جنگ و راه گزند

بدو باشد ایرانیان را امید

ازو پهلوان را خرام و نوید ...

... من اینک به شبگیر ازین رزمگاه

سوی شهر ایران گذارم سپاه

فرستاده را داد چندی درم ...

... برآمد ز دهلیز پرده سرای

سپهبد سوی شهر ایران کشید

سپه را به نزد دلیران کشید ...

فردوسی
 
۲۰

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۴

 

... که بر ما شود زین دژم روزگار

چو ایران ز چنگال شیر و پلنگ

برون آوریدم به رای و به جنگ ...

... زگفت پراگنده گردد سرش

کند شهر ایران پر آشوب و رنج

بدو بازگردد مگر تاج و گنج ...

... که از تازی اسپان تکاورترند

ز گردان ایران دلاورترند

سپاهی که سگسار خوانندشان ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۲۳
sunny dark_mode