گنجور

 
۲۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح امیر ابونصر جستان

 

... گه مال دادن چون بهرام گوری

گه داد دادن چو نوشیروانی

بدن را روانی به جود و بدانش ...

قطران تبریزی
 
۲۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح ابوالفضل علی

 

... نه جاوید و جوانست او تو جاوید و جوان بادی

بعیش و داد چون بهرام و چون نوشیروان بادی

گذر بوده است ایشان را تو شاها جاودان بادی ...

قطران تبریزی
 
۲۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مدح یمین الدین محمد

 

... گرچه چون ضحاک ظالم بر جهانی ظلم کرد

داد چون نوشیروان دادگر خرداد داد

این همه یمن و سعادت کامد از بعد حساب ...

قطران تبریزی
 
۲۴

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

... هم به گه بخت نصر هم به گه بوالحکم

هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان

هم به گه اردشیر هم به گه رستهم ...

منوچهری
 
۲۵

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱ - درمدح علی‌بن عمران

 

... همان سهم او سهم اسفندیاری

همان عدل او عدل نوشیروانی

شنیدم که موسی عمران ز اول ...

منوچهری
 
۲۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در ستایش محمود شاه

 

... گر مذهب تناسخ اثبات گرددی

من گویمی تو بی شک نوشیروانیا

گویم مگر که صورت عقلی عیان شده ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - مدح ملک ارسلان بن مسعود و ذکر خیر بونصر پارسی

 

... آن جود و عدل دارد سلطان که پیش ازین

آن جود عدل حاتم و نوشیروان نداشت

هنگام کر و فر وغا تاب زخم او ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - ستایش ملک ارسلان

 

... در آیین دین ناسخی گشت عدلت

که منسوخ از آن عدل نوشیروان شد

هر آن کس که هر سو همی کاروان زد ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - هم در ستایش او

 

... آن شهریار عدل کانصاف او همی

عون روان روشن نوشیروان کند

آن شاه گنج بخش که از بیم جود او ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - هم در مدح او

 

... وز رنج گشت حاسد تو جانسپار تیغ

تو کیقباد تختی و نوشیروان تاج

افراسیاب خنجر و اسفندیار تیغ ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۸ - قصیده دیگر در مدح ملک ارسلان

 

... آمد نزد رهی

روان نوشیروان

گفت که مسعود سعد ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۱ - مدح علی خاص

 

... که در دو دیده بدخواه ملک خار تویی

ز پور زال و ز نوشیروان و حاتم طی

به مردی و خرد وجود یادگار تویی ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۳

مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۱۰ - دی ماه

 

... ای ملک از ملک تو و عدل تو

زنده شد اسکندر و نوشیروان

تا همی افلاک بپاید به پای ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴

مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۲ - بهمن روز

 

... آنکه نبودند یک انگشت او

روستم و حاتم و نوشیروان

تا به جهان ملکی باقی بود ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۳

 

آن نه زلفست آنکه او برعارض رخشان نهار

صورت ظلمست کو بر عدل نوشیروان نهاد

توبه و سوگند ما را تاب از هم باز کرد ...

عمعق بخاری
 
۳۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۳

 

... ایدون گمان برند که او در هنر مگر

رسم قباد و سیرت نوشیروان گرفت

رستم کجا شدست که تنها دلیروار ...

امیر معزی
 
۳۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۲

 

... چون همت بزرگ تو هرگز نداشتند

کیخسرو و سکندر و نوشیروان همم

گاه هنر نبود ملوک گذشته را ...

امیر معزی
 
۳۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۸

 

... ای خداوندی که در عدل و جهانداری تو را

بندگی کردی اگر باز آمدی نوشیروان

روز فخر الب ارسلان را فخر باشد بر ملوک ...

امیر معزی
 
۳۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۵

 

... چاوشان داری بسی غالب تر از افراسیاب

حاجبان داری بسی عادل تر از نوشیروان

ای بسا میرا که اندر خدمت درگاه تو ...

امیر معزی
 
۴۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۴

 

... دیده را چون روشنایی کالبد را چون روان

شرع نپسندد که من نوشیروان خوانم تو را

ورچه کس چون او نبود از خسروان باستان

زانکه هست اندر دل تو داد و دین هر دو به هم

داد بی دین بود تنها در دل نوشیروان

گفت پیغمبر که در آخر زمان آید پدید ...

امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode