گنجور

 
۲۱

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶

 

... کشم زارتان بر سر انجمن

مگر شاه ایران ازین خشم و کین

برآساید و رام گردد زمین ...

فردوسی
 
۲۲

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۹

 

... کمر بسته شهریاران بود

به ایران پناه سواران بود

فردوسی
 
۲۳

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸

 

... ازان پس بیاید ز ترکان سپاه

نهند از بر تخت ایران کلاه

ترا کارهای درشتست پیش ...

فردوسی
 
۲۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱

 

... که دریای سبز اندرو گشت خوار

چو نزدیک ایران رسید آن سپاه

پذیره شدندش بزرگان به راه ...

... جهان گردد آباد با داد او

برویست ایران و بنیاد او

که ما بنده باشیم و فرمان کنیم ...

فردوسی
 
۲۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲

 

... چو بشنید سالار ترکان پشنگ

چنان خواست کاید به ایران به جنگ

یکی یاد کرد از نیا زادشم ...

... برو بر چنین کار پوشیده نیست

که با ما چه کردند ایرانیان

بدی را ببستند یک یک میان ...

... که شایسته جنگ شیران منم

هم آورد سالار ایران منم

اگر زادشم تیغ برداشتی ...

... میان را ببستی به کین آوری

بایران نکردی مگر سروری

کنون هرچه مانیده بود از نیا ...

... بفرمود تا برکشد تیغ جنگ

به ایران شود با سپاه پشنگ

سپهبد چو شایسته بیند پسر ...

... ز ترکان به مردی برآورده سر

منوچهر از ایران اگر کم شدست

سپهدار چون سام نیرم شدست ...

... مگر دست یابید بر دشت کین

برین دو سرافراز ایران زمین

روان نیاگان ما خوش کنید ...

فردوسی
 
۲۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

... برین بر نیامد زمانی درنگ

که افراسیاب اندر ایران زمین

دو سالار کرد از بزرگان گزین ...

... ندارد همی جنگ را پای و پر

مرا بیم ازو بد به ایران زمین

چو او شد ز ایران بجوییم کین

همانا شماساس در نیمروز ...

فردوسی
 
۲۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۵

 

... برفتند روز دوم جنگجوی

رده برکشیدند ایرانیان

چنان چون بود ساز جنگ کیان ...

... برو خیره شد دست پور پشنگ

از ایران سپه بیشتر خسته شد

وزان روی پیکار پیوسته شد ...

... کجا گفته بودش که از ترک و چین

سپاهی بیاید به ایران زمین

ازیشان ترا دل شود دردمند ...

فردوسی
 
۲۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶

 

... همی بود شاپور تا کشته شد

سر بخت ایرانیان گشته شد

از انبوه ترکان پرخاشجوی ...

... به راه بیابان سر اندر کشید

کزان سو بد ایرانیان را بنه

بجوید بنه مردم بدتنه ...

... که توران شه آن ناجوانمرد مرد

نگه کن که با شاه ایران چه کرد

سوی روی پوشیدگان سپاه ...

... نباید برین جایگاه آرمید

چو پوشیده رویان ایران سپاه

اسیران شوند از بد کینه خواه ...

فردوسی
 
۲۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۱

 

... شد آن یادگار منوچهر شاه

تهی ماند ایران ز تخت و کلاه

ایا دانشی مرد بسیار هوش ...

فردوسی
 
۳۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

... بکندند موی و شخودند روی

از ایران برآمد یکی های وهوی

سر سرکشان گشت پرگرد و خاک ...

... گوا تاجدارا مها مهترا

نگهبان ایران و شاه جهان

سر تاجداران و پشت مهان ...

... یلانند با چنگهای دراز

ندارند از ایران چنین دست باز

چو تابند گردان ازین سو عنان ...

... سرم را ز نام اندرآرم به ننگ

بزرگان ایران ز گفتار اوی

بروی زمین برنهادند روی ...

... بران برنهادیم یکسر سخن

کز ایران چو دستان آزادمرد

بیایند و جویند با وی نبرد ...

فردوسی
 
۳۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی زوطهماسپ » پادشاهی زوطهماسپ

 

... همان گفته قارن و بخردان

بیامد به نزدیک ایران سپاه

به سر بر نهاده کیانی کلاه ...

... نبودند آگه کس از درد و رنج

ببد بخت ایرانیان کندرو

شد آن دادگستر جهاندار زو

فردوسی
 
۳۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۱

 

... همی بارد از تیغ هندی روان

یکایک به ایران رسید آگهی

که آمد خریدار تخت مهی ...

... ببندی میان و نباشی دژم

همه شهر ایران ز گفتار اوی

ببودند شادان دل و تازه روی ...

فردوسی
 
۳۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲

 

... چنین داد پاسخ که گر رستمی

برو راست کن روی ایران زمی

مر این را بر و بوم ایران بهاست

بدین بر تو خواهی جهان کرد راست ...

فردوسی
 
۳۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۳

 

... بران مرغزاری که بد آب و نی

ز ایران بیامد دمادم سپاه

ز راه بیابان سوی رزمگاه ...

فردوسی
 
۳۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۵

 

... به پاس اندرون نیز بیدار باش

که ایرانیان مردمی ریمنند

همی ناگهان بر طلایه زنند ...

... وزان روی رستم دلیر و گزین

بپیمود زی شاه ایران زمین

یکی میل ره تا به البرز کوه ...

... که پیشست بسیار رنج دراز

سر تخت ایران ابی شهریار

مرا باده خوردن نیاید به کار ...

... پیام آوریدم به روشن روان

سر تخت ایران بیاراستند

بزرگان به شاهی ورا خواستند ...

... پناه بزرگان و پشت مهان

سر تخت ایران به کام تو باد

تن ژنده پیلان به دام تو باد ...

... تهمتن همانگه زبان برگشاد

پیام سپهدار ایران بداد

سخن چون به گوش سپهبد رسید ...

... که خوابی بدیدم به روشن روان

که از سوی ایران دو باز سپید

یکی تاج رخشان به کردار شید ...

... نشانست خوابت ز پیغمبران

کنون خیز تا سوی ایران شویم

به یاری به نزد دلیران شویم ...

... چو آتش بیامد سوی کارزار

شهنشاه ایران چو زان گونه دید

برابر همی خواست صف برکشید ...

... چو شب تیره شد پهلو پیش بین

برآراست باشاه ایران زمین

به نزدیک زال آوریدش به شب ...

فردوسی
 
۳۶

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۱

 

... چو پیل ژیان شد که برخاست گرد

رده بر کشیدند ایرانیان

ببستند خون ریختن را میان ...

فردوسی
 
۳۷

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۳

 

... که داند که فردا چه گردد زمان

ترا جنگ ایران چو بازی نمود

ز بازی سپه را درازی فزود ...

فردوسی
 
۳۸

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۴

 

... یکی مرد با هوش را برگزید

فرسته به ایران چنان چون سزید

یکی نامه بنوشت ارتنگ وار ...

... نکردی بران مرز ایرج نگاه

همان بخش ایرج ز ایران زمین

بداد آفریدون و کرد آفرین ...

... کس از ما نبینند جیحون بخواب

وز ایران نیایند ازین روی آب

مگر با درود و سلام و پیام ...

... چو نامه به مهر اندر آورد شاه

فرستاد نزدیک ایران سپاه

ببردند نامه بر کیقباد ...

فردوسی
 
۳۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱

 

... نشسته بروبر جهان کدخدای

ابا پهلوانان ایران به هم

همی رای زد شاه بر بیش و کم ...

... به می خوردن اندر نخواهد نهفت

ز ما و ز ایران برآمد هلاگ

نماند برین بوم و بر آب و خاک ...

... یکی چاره باید کنون اندرین

که این بد بگردد ز ایران زمین

چنین گفت پس طوس با مهتران ...

... نه از من پسندد جهان آفرین

نه شاه و نه گردان ایران زمین

شوم گویمش هرچ آید ز پند ...

... به رهام و گرگین و گردان نیو

که دستان به نزدیک ایران رسید

درفش همایونش آمد پدید ...

... کشیدی چنین رنج راه دراز

ز بهر بزرگان ایران زمین

برآرامش این رنج کردی گزین ...

فردوسی
 
۴۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۲

 

... تو با رستم ایدر جهاندار باش

نگهبان ایران و بیدار باش

جهان آفریننده یار منست ...

... پس از کردگار جهان آفرین

به تو دارد امید ایران زمین

ز بهر گوان رنج برداشتی ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۳
sunny dark_mode