گنجور

 
۱۹۲۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۷

 

... من ز جرأت بی نصیبم لیک دارد بیخودی

گردش رنگی که می گرداندم گرد سرش

تا نفس باقی ست دل را از تپیدن چاره نیست ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۲

 

... گردون به تمنای چه گل می رود از خویش

عمریست که بر گردش رنگست مدارش

دربا به حضور چه جمالست مقابل ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹

 

دلی که گردش چشم تو بشکند سازش

به ذوق سرمه شدن خاک لیسد آوازش ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۵

 

... به بحر عشق هر موج از حبابی سرخوش است اما

سری کو تا به عرض گردش آرد ساغر تیغش

ندارد موج هرگز درکنار بحر آسودن ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۴

 

... به خواب وهم تعبیر بلندی کرده ام انشا

به گردون می تند هرکس بقدر گردش حالش

وداع ساز هستی کن که اینجا هر چه پیدا شد ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵

 

... جهان ازساغر وهم امل مست است وزبن غافل

که فرصت رفته است از خود به دوش گردش حالش

قفس نشکسته ای تا وانماید رنگ پروازت ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۷

 

... عمری که ز جیبش شرر خسته نخندد

بگذار که پا مال کند گردش مالش

تحریک زبان صرفه بی مغز ندارد ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۳

 

... که شمع اینجا همان پا می کشد سر از گریبانش

به گردش هر نفس رنگ بهارت دست می ساید

چه لازم آسیابانت کند وضع پشیمانش ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۲۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۱

 

... بوی گل هرجا رود با خویش بردارد سراغ

ساغر فطرت به گردش گر نیاید گو میا

نیستیم بوی جنون هم بهر سامان دماغ ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳

 

... محو دستار توام گل بر سر گل بسته ام

گردش رنگ از شرارم شعله ی جواله ریخت

نقش جامی دیگر از دور و تسلسل بسته ام ...

... از رگ یک برگ گل صد دسته سنبل بسته ام

در خیال گردش چشمی که مستی محو اوست

رفته ام جایی که رنگ ساغر مل بسته ام ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۱

 

... نشیه از خود ربای محرم وبیگانه ام

گردش رنگم به دست بیخودی پیمانه ام

حیرتی دارم ز اسباب جهان در کار و بس ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۲

 

... یعنی از حسرت متاعی با کمان همخانه ام

گردش رنگی در انجام نفس پر می زند

برده است از هوش چشمکهای این پیمانه ام ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۵

 

... از گداز رنگ طاقت برنمی آیم چو شمع

گردش چشم که در خون می زند پیمانه ام

اینقدرها بیخود جام نگاه کیستم ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۶

 

... انتظار فرصت از مخمور شوقت برده اند

جام تا در گردش آمد شنبه است آدینه ام

گر ادب بیدل نپیچد پنجه ام در آستین ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۶

 

شب گردش چشمت قدحی داد به خوابم

امروز چو اشک آینه عالم آبم ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۳

 

کاش یک نم گردش چشم تری می داشتم

تا درین میخانه من هم ساغری می داشتم ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۵

 

... ز بس بلند شد این نشیه از دماغ گذشتم

بهانه جوی هوس بود دور گردش رنگم

چو می ببوس لبی از سرایاغ گذشتم ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۸

 

... خطا پیمای جام بیخودی معذور می باشد

به یاد گردش چشمت فدای خویشتن گشتم

کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۳۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۰

 

... ز خود چون صفر اگر می کاستم افزوده می گفتم

خرابات حضورم گردش چشم که بود امشب

که من از هر چه می گفتم قدح پیموده می گفتم ...

بیدل دهلوی
 
۱۹۴۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۲

 

چنین کز گردش چشم تو می آید به جان انجم

سزد گر شرم ریزد چون عرق با آسمان انجم ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۹۵
۹۶
۹۷
۹۸
۹۹
۱۳۰