صفایی جندقی » دیوان اشعار » انابتنامه » شمارهٔ ۱
... به باطل یاوه گویی را ز خوی خودسری وآخر
ز حق بیراهه پویی را به راه خویش وا گردان
بیابان است و ره گم گشتگان را پشت بر مقصد ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » انابتنامه » شمارهٔ ۳
... کسی نداد پناهم تو ره به خویشتنم ده
که آشکار و نهان جز سوی تو راه ندارم
بهای وصل تو بسیار و من بضاعتم اندک ...
... به حشر واهمه از نامه ی سیاه ندارم
به تاج زر نتوان سر ز راه برد صفایی
مرا که بر سر کویش به سر کلاه ندارم
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۱۰
آن روز که سوی توست راه همه کس
بر ماهی و ماه اشک و آه همه کس ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۱۴
... کز خویشتنم رهی گشایی سوی خویش
با کوشش سالکین آن راه قسم
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۲۴
آن را که ز هر جهت نباشد به تو راه
از پیش و پسش در دو جهان نیست پناه ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۳۴
... اول قدم از کمال بی تابی و شوق
تن ماند میان راه و دل رفت مرا
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
گفتم دلت از ناله کنم نرم چه سود
در سنگ تو آتش مرا راه نبود
چندان که مرا عمر و شکیبایی کاست ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
... جان بر سر کف به مقدمت خواهم بود
در راه تو باد سر به صد چشم امید
چون حلقه ی زلف پرخمت خواهم بود
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
ننهد همه کس باره ی عشق درون
زین راه نرفته غیر ارباب جنون
قاتل ز نیام تیغ ناورده برون ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
... در عشق توام رسد هزاران آسیب
آزرده نگردم و نگردانم راه
اینک ز توام دور و به دوریت قریب
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳
... لشکر ز کین برابر سلطان دین کشید
بستند راه چاره ز هر در برآنکه بود
ز انگشت قفل دوزخ و فردوس را کلید ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰
... آن گونه تاب تشنگی آن طرفه قحط آب
براهل بیت ساقی کوثر کجا رواست
ذل اسیری و غم قتل و نهیب نهب ...
... در چشم خلق پرده و معجز کجا رواست
آن کاروان بی سر و سالار را به راه
قید و طپانچه قاید و رهبر کجا رواست ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۶
... گوشی فرا به معرکه گوشی به خیمه گاه است
رایش به رزم ثابت و پایش به راه سست
رویش سوی حرامی و دل در حرم سراست ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۸
... زین پس تویی به محنت و غم یار اهل بیت
حکم قضا و امر قدر خوش زدند راه
بر نجم ما و بخت نگون سار اهل بیت ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۱
... در پای دوست دست فشاندی ز ماسوا
در راه قرب بر دو جهان پشت پا زدی
این گفت و رفت از خود و افتاد بر زمین ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۲
... بر انتظار رجعتت از حرب تا به حشر
چشمم به راه مانده وگوشم به در مخواه
این سینه را که مخزن اسرار علم غیب ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۳
... چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
چون شد که راه معرکه را بر شما نبست
ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۶
... با آنکه موج اشک زنان از میان گذشت
تنها به راه دوست نه دست از حرم کشید
بفشرد پای و بر سر خود هم قلم کشید
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۷
... و آن کاروان بی سر و سامان به ره فتاد
پس راه کوفه پیش گرفتند آن گروه
پیچید بر خود آن در و دیوار و دشت و کوه
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۲
... مقهور خصم و نیست پناهم به هیچ سو
جز راه مرگ چاره نمانده است دیگرم
ما رهسپار شام و تو قاصر ز همرهی ...