گنجور

 
۱۸۰۶۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » انابت‌نامه » شمارهٔ ۱

 

... به باطل یاوه گویی را ز خوی خودسری وآخر

ز حق بیراهه پویی را به راه خویش وا گردان

بیابان است و ره گم گشتگان را پشت بر مقصد ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » انابت‌نامه » شمارهٔ ۳

 

... کسی نداد پناهم تو ره به خویشتنم ده

که آشکار و نهان جز سوی تو راه ندارم

بهای وصل تو بسیار و من بضاعتم اندک ...

... به حشر واهمه از نامه ی سیاه ندارم

به تاج زر نتوان سر ز راه برد صفایی

مرا که بر سر کویش به سر کلاه ندارم

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۱۰

 

آن روز که سوی توست راه همه کس

بر ماهی و ماه اشک و آه همه کس ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۱۴

 

... کز خویشتنم رهی گشایی سوی خویش

با کوشش سالکین آن راه قسم

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۲۴

 

آن را که ز هر جهت نباشد به تو راه

از پیش و پسش در دو جهان نیست پناه ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۳۴

 

... اول قدم از کمال بی تابی و شوق

تن ماند میان راه و دل رفت مرا

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

گفتم دلت از ناله کنم نرم چه سود

در سنگ تو آتش مرا راه نبود

چندان که مرا عمر و شکیبایی کاست ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

... جان بر سر کف به مقدمت خواهم بود

در راه تو باد سر به صد چشم امید

چون حلقه ی زلف پرخمت خواهم بود

صفایی جندقی
 
۱۸۰۶۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

ننهد همه کس باره ی عشق درون

زین راه نرفته غیر ارباب جنون

قاتل ز نیام تیغ ناورده برون ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

... در عشق توام رسد هزاران آسیب

آزرده نگردم و نگردانم راه

اینک ز توام دور و به دوریت قریب

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳

 

... لشکر ز کین برابر سلطان دین کشید

بستند راه چاره ز هر در برآنکه بود

ز انگشت قفل دوزخ و فردوس را کلید ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰

 

... آن گونه تاب تشنگی آن طرفه قحط آب

براهل بیت ساقی کوثر کجا رواست

ذل اسیری و غم قتل و نهیب نهب ...

... در چشم خلق پرده و معجز کجا رواست

آن کاروان بی سر و سالار را به راه

قید و طپانچه قاید و رهبر کجا رواست ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۶

 

... گوشی فرا به معرکه گوشی به خیمه گاه است

رایش به رزم ثابت و پایش به راه سست

رویش سوی حرامی و دل در حرم سراست ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۸

 

... زین پس تویی به محنت و غم یار اهل بیت

حکم قضا و امر قدر خوش زدند راه

بر نجم ما و بخت نگون سار اهل بیت ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۱

 

... در پای دوست دست فشاندی ز ماسوا

در راه قرب بر دو جهان پشت پا زدی

این گفت و رفت از خود و افتاد بر زمین ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۲

 

... بر انتظار رجعتت از حرب تا به حشر

چشمم به راه مانده وگوشم به در مخواه

این سینه را که مخزن اسرار علم غیب ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۳

 

... چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما

چون شد که راه معرکه را بر شما نبست

ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما ...

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۶

 

... با آنکه موج اشک زنان از میان گذشت

تنها به راه دوست نه دست از حرم کشید

بفشرد پای و بر سر خود هم قلم کشید

صفایی جندقی
 
۱۸۰۷۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۷

 

... و آن کاروان بی سر و سامان به ره فتاد

پس راه کوفه پیش گرفتند آن گروه

پیچید بر خود آن در و دیوار و دشت و کوه

صفایی جندقی
 
۱۸۰۸۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۲

 

... مقهور خصم و نیست پناهم به هیچ سو

جز راه مرگ چاره نمانده است دیگرم

ما رهسپار شام و تو قاصر ز همرهی ...

صفایی جندقی
 
 
۱
۹۰۲
۹۰۳
۹۰۴
۹۰۵
۹۰۶
۱۰۱۶