گنجور

 
۱۷۸۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۶ - فرستادن بهمن،سیه مرد را بر سر راه فرامرز

 

... بدوگفت امشب برو با سپاه

برایشان زهر سو بگیرید راه

که دانم که امشب مر آن بدنژاد

همی روی بر راه خواهدنهاد

ازین رنج کامروز بر وی رسید ...

... سیه مرد با نامور سی هزار

برفت و سر راه کرد استوار

فرامرز از آن روی با خواهران ...

... ره هندوان پیش باید گرفت

جز آن راه دیگر نشاید گرفت

که آن بوم بر دوستان من اند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۷۸۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۷ - رفتن دختران رستم با پسران زواره در شب به راه هند وراه دادن سیه مرد،ایشان را

 

... سیه مرد گفت ای سواران نیز

همانا که دارید راه گریز

زبهر شما راه دارم همی

شب تیره این است کارم همی ...

... چو در پیش دیدند چندان سپاه

جز از راستی به ندیدند راه

چنین گفت دانای فرسوده سال ...

... به فر بزرگی بدانست شاه

که امشب یکایک ببرید راه

به شادی خرامید از ایدرکنون ...

... شب وروزپویان به سان پلنگ

بریدند آن راه دشوار ودور

به کشمیر رفتند نزدیک صور

سیه مرد از آنجا سوی شه شتافت

بگفت آنکه در راهکس را نیافت

چراغی که برخیزد از روی آب ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۷۸۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۱ - سبب نظم کتاب

 

... کسی را که انسانیت یاد نیست

ستمگر ابر راه استاد نیست

به دین کیانگاه آبادیان

ببستند در راه یزدان میان

بدادند یزدان پرستی رواج ...

... ره رهبری را نکرده پسند

چه گویم زاوصاف هر راهبر

هویداست در نزد اهل نظر ...

... شهاندادگستریلاندادجو

به نیکی و پاکی راه نکو

به ما خاکیان بنده در هر اساس ...

... بخوانید هرکس کتاب عیان

به راه خداوند دین کیان

اگر سهو باشد به اصلاح آن ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۷۸۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش

 

... زرشک وطمع بود ما را نیاز

نه پایی نهادم ابر راه تو

به بودم به یک ذره آگاه تو

زحکم تو گردن برون تافتم

به راه پیمبر نه بشتافتم

نه گفتم دمی ذکرت ای کردگار ...

... چواز کار خود زاروحیران شدم

به آخر چنین گشت راهم قرار

که باید زجانم برآرم دمار ...

... رهایی نیابی از این کوه ودشت

چو رفتی تو بر راه اهریمنی

بود روزی تو همه ریمنی ...

... پس وپیش تو گشته موج گران

نه راه گریز است ونه زور وزر

نباشد کسی مر تو را راهبر

جهانت دمادم خبر می دهد ...

... به اسفندیارآن شه نوجوان

که بربست بر راه یزدان میان

پرستندگان بت هندو چین ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۷۸۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح منصور بن سعید

 

... اگر ز ماه وز خورشید دیدگان سازم

به راه راست درآیم به سر چو نابینا

ضعیف گشته در این کوهسار بی فریاد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۸۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - مدح سلطان مسعود بن ابراهیم

 

... دل پاره و زخم تیر ناپیدا

دیدمش به راه دی کمر بسته

مانند مه دو هفته در جوزا ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۸۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود

 

... چو تیغ حیدر بر حصن خیبر آتش و آب

نبست راهش هرگز بلا و فتنه چنانک

نبست هرگز راه سکندر آتش و آب

چو خاک میدان گیرد ز باد حمله سخت ...

... در آن تناور کوه تکاور آتش و آب

به حمله بندد بر شور و فتنه راه گذر

به تیغ بارد بر درع و مغفر آتش و آب ...

... روند با تو برابر دو لشکر آتش و آب

اگر کژ افتد رهبر ز راه درماند

شوند پیش سپاه تو رهبر آتش و آب ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۸۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ستایش سلطان ظهیرالدوله ابراهیم

 

... سر ملوک زمین مالک قلوب و رقاب

ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم

که خسروان را درگاه او بود محراب ...

... نهیب خنجر بران تو عدوی تو را

ببست بر دل و بردیده راه شادی و خواب

ز مهر و کین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۸۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - هم در مدح سیف الدوله محمود

 

... بر اوج چرخ که بی غم شود ز اسطرلاب

رهی دراز بگشتم که اندران همه راه

ز فر شاه ندیدم یکی به دست خراب ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - هم در مدح سلطان محمود

 

... صافی آبست و تیره رنگ شود

گر بدو هیچ راه یابد آب

ماه شکل و چو تافت مهر بر او ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در ثنای سلطان مسعود

 

... صفها از تف تیغ و نیزه و زوبین

گفتی اطراف راه کار کشان است

وز علم گونه گون فکنده همه خاک ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - هم در مدح او

 

ملک مسعود ابراهیم شاه است

که بر شاهیش هر شاهی گواه است ...

... جهانگیرا ملوک این جهان را

به دولت خدمت تو پهن راه است

بر جود تو هر ابری چو گردیست ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وداع محبوب و قصد سفر

 

... به قصد غزنین هنجار رهگذار گرفت

قطار بود دمادم گرفته راه به پیش

کلنگ وار به ره بر دم قطار گرفت ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - مدیح بهرامشاه

 

... جام های خسروانی ساقیا بر گیرهین

زانکه مطرب راه های خسروانی بر گرفت

از هوای آسمان آواز نوشانوش خاست ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - باز هم ثنای او

 

... از خون بت پرستان پر جویبار باد

هر دشت بی گیا که راه نوردی هوای آن

از سم تازیان تو مشکین غبار باد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - ستایش سیف الدوله محمود

 

... قضا ز رویش همواره پیشرو گیرد

قدر ز رایش پیوسته راهبر دارد

ز رای اوست نفاذی که در قضا باشد ...

... نه چشم عبهر چون چشم ها بصر دارد

نه هر که بست کمر راه سروری ورزد

نه هر که داشت زره نهمت خطر دارد ...

... نه کلک همچون نام آوران کمر دارد

همیشه تا به زمین بر نسیم راه دهد

همیشه تا به فلک بر قمر ممر دارد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - در ستایش امیر ابونصر فارسی

 

... چون مار گهم یار غار دارد

پیوسته مرا زیر راه هیونی

صحرا بر و دریا گذار دارد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در اثبات صانع و بینش خویش

 

جهان را عقل راه کاروان دید

بضاعتهاش خوان استخوان دید ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۷۹۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح ثقة الملک طاهر و شرح گرفتاری خود

 

... آفتاب فلک سها باشد

جستن راه خدمت سامیش

جز به وجه ثنا خطا باشد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۸۰۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در ثنای بهرامشاه

 

... از فنا خط بر بت و بتگر کشید

راه بر دشمن چو شیر نر ببست

تاز کوهش همچو رنگ اندر کشید ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۱۰۱۶