گنجور

 
۱۴۰۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فضیلت عیب پوشی کردن

 

... تا نبینی ایمنی بر کس مخند

و نیز فرموده است که هیچ فردی نمی بیند امر ناشایستی از برادر مسلم خود پس آن را بپوشاند مگر اینکه داخل بهشت می گردد و همین قدر در شرافت پرده پوشی کافی است که یکی از جمله صفات آفریدگار ستار است و از شدت اهتمام الهی در ستر بدیهای بندگان ثبوت بدترین فواحش را که زنا باشد به نوعی مقرر فرموده که بسیار کم اتفاق می افتد که ثابت شود زیرا قرار داد در اثبات آن بر شهادت چهار نفر شاهد عادل نهاد که مشاهده آن عمل را چون میل رد سرمه دان کرده باشند

پس ای برادر پروردگار عالم را بنگر که چگونه پرده افکنده است بر امر گناهکاران از بندگان خود در دنیا و راه ظهور آن را بسته و به فضیحت عاصیان راضی نگشته بلکه هر روزی چندین معصیت از تو سر می زند و خداوند عالم همه را می بیند و می داند و پرده از آن برنمی دارد

کس نمی داند ز تو جز اندکی ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » چون برآید از بدان نیکی و از نیکان بدی

 

... کی شدی فارغ وی از اصلاح خویش

ای جان برادر ساعتی تأمل کن که اگر عیبی را از تو در پیش دیگران فاش کند حال تو چگونه خواهد بود حال دیگران را هم بر خود قیاس کن و بدان که از اخبار و آثار واضح و روشن و از تجربه عیان و ثابت و مبین است که هر که دیگری را رسوا کند خود نیز رسوا می گردد و هر که عیب کسی را ظاهر کند عیب او نیز فاش می گردد

پس ای جان من بر خود رحم کن و اقتدا به پروردگار خود نما و پرده بر عیوب بندگان افکن و چشم خود را از دیدن عیوب مردم کور و گوش خود را کر و زبان خود را از گفتن لال ساز

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مذمت فاش کردن راز مردم

 

صفت دهم مذمت فاش کردن راز مردم و فضیلت رازداری است و این اعم است از اظهار عیوب مردم زیرا راز می تواند شد از عیوب باشد و می تواند شد نباشد لیکن حد افشای آن موجب ایذاء و اهانت به حق دوستان یا غیرایشان است و این عمل در شرع مذموم و صاحب آن در نزد عقل معاتب و ملوم است

از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که نقلی که میان دو نفر گذشت امانت است میان شما و وارد است که از جمله خبایث آن است که سر برادر خود را فاش کنی عبدالله بن سنان به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد که رسیده است که عورت مومن بر مومن حرام است فرمود بلی عرض کرد که مراد عورتین او است فرمود نه چنین است بلکه فاش کردن سر اوست و ضد این عمل که نگهداری راز و کتمان اسرار باشد از افعال محموده و نتیجه قوت نفس و شهامت آن است

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات ...

... چون مهدی عباسی پسران خود هادی و هارون را به ترتیب ولیعهد کرد بعد از وفات او ابتدا هادی به سریر خلافت متمکن شد در صدد خلع هارون و بیعت کردن مردم با پسرش جعفر برآمد و هر چند هارون را به این امر تکلیف کرد تن در نداد

هادی علاج را منحصر در قتل برادر دیده از این مقوله با بعضی از ارکان دولت و اهل حرم باز گفت خیزران مادر هادی و هارون از این بو برده نظر به فرط محبتی که با هارون داشت هادی را به شربتی مسموم روانه ملک نیستی گردانید

گر آرام خواهی در این آب و گل ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اعتنا نکردن به سخن چین

 

... بلکه او را نهی کند و نصیحت نماید بلکه او را دشمن داشته باشد که چنین معصیتی از او سرزده علاوه بر دشمنی که با او کرده زیرا که کسی که در عقب دیگری سخنی گوید ألمی به او نرسانیده و در برابر شرم کرده و این شخص نمام که او را مطلع کرده او را متألم ساخته و از او شرم ننموده بلکه باعث فساد و فتنه شده و اگر دوست می بود آن شخص را که در عقب سخن گفته منع می کرد و نمی گذاشت که این سخن را بگوید

و اگر گفته بود سعی در اصلاح می نمود پس عاقل باید به یقین دانسته باشد که این سخن چین از آن سخن گوی دشمن تر است و نباید به قول دشمن فاسقی دل با برادر مومن بد کرد و در صدد تفحص و تجسس برآمد که شرعا مذموم و نهی صریح در قرآن کریم از آن شده و نباید سخن چینی او را اظهار کند زیرا که این نیز سخن چینی و غیبت است

محمد بن فضل به حضرت امام موسی علیه السلام عرض کرد که فدای تو گردم از یکی از برادران دینی من چیزی به من می رسد که من او را ناخوش دارم و چون از خود او استفسار می کنم انکار می کند و حال اینکه جمعی از اهل وثوق و اعتماد مرا خبر داده اند حضرت فرمود ای محمد اگر خود بشنوی یا ببینی گوش و چشم خود را تکذیب کن و اگر پنجاه نفر نزد تو شهادت بدهند در این خصوص قول برادرت را تصدیق کن و ایشان را تکذیب نمای مروی است که شخصی به خدمت حضرت امیرالمومنین علیه السلام آمده و امر بدی از شخصی نقل کرد حضرت فرمود استفسار می کنم اگر راست گفته باشی با تو دشمن خواهم شد و اگر دورغ گفته باشی از تو مواخذه خواهم کرد

منقول است که شخصی به دیدن یکی از حکماء رفت و از غیری سخنی نزد او نقل کرد حکیم گفت مرا با برادرم بد کردی و دل فارغ مرا مشغول فکری ساختی و خود را که نزد من امین بودی محل تهمت گردانیدی

و بدان که بدترین انواع سخن چینی سعایت است و آن عبارت است از سخن چینی نزد کسی که از او بیم ضرر و اذیت باشد مانند سلاطین و امراء و حکام و روسا ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت سیزدهم - شماتت کردن

 

و آن عبارت است از گفتن اینکه فلان بلا یا فلان مصیبت که به فلان کس رسیده از بدی اوست و با آن سرور و شادی نیز باشد و منشأ این غالبا عداوت و حسد است و بسا باشد که ناشی از جهل به مواقع قضا و قدر الهی شود و این صفت بسیار بد و غایله آن بی حد است

و به تجربهواضح و از اخبار ثابت است که هر که شماتت کند دیگری را به سبب بلیه ای که گرفتار شده باشد از دنیا نمی رود تا خود نیز به آن مبتلا گردد و دیگری او را شماتت کند و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که شماتت مکن برادر خود را که اگر چنان کنی خدا بر او رحم می کند و این بلیه را به تو نازل می کند و فرمود که هر که شماتت کند برادر خود را به مصیبتی که به او روی داده از دنیا نمی رود مگر اینکه به آن گرفتار گردد پس چگونه کسی که از حال خود ایمن شده در مقام شماتت دیگری بر می آید

لا تخافوا از خدا نشنیده ای ...

... جام بلا بیشترش می دهند

و شکی نیست که ابتلای زمره اولیاء و مصایب طایفه انبیاء از بدی افعال ایشان نبوده پس عاقل را لازم است که در این مراتب تأمل کنند ابتدا بر خود بترسد و از گرفتاری خود احتراز نماید و بعد از آن بداند که شماتت باعث ایذای برادر مسلم و موجب عذاب آخرت است پس تدبر کند که بلا و گرفتاری دلالت بر بدی و خاری در نزد حضرت باری نمی کند بلکه رایحه قرب درگاه الهی از آن به مشام ارباب بصیرت می رسد پس خود را از این محافظت کن و از این ملهکه نجات ده

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت هفدهم - معنی و حقیقت غیبت

 

... و همچنین در سایر اموری که منسوب به او باشد و به بدی یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید

همچنان که حدیث نبوی به آن دلالت می کند فرمود آیا می دانید که غیبت چه چیز است عرض کردند خدا و رسول او داناتر است فرمود آن است که یاد کنی برادر خود را به چیزی که او را ناخوش آید شخصی عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است فرمود اگر باشد غیبت است والا بهتان است و نام مردی در خدمت آن حضرت برده شد شخصی عرض کرد که چه عاجز است حضرت فرمود غیبت رفیق خود را کردی و روزی اسم زنی مذکور شد عایشه گفت کوتاه قد است جناب رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود او را غیبت کردی و زنی دیگر مذکور شد عایشه گفت آن دامن بلند است حضرت فرمود بیفکن از دهن خود پس پاره گوشتی از دهن او افتاد روزی یکی از اصحاب به دیگری گفت فلان شخص بسیار خواب است حضرت فرمود گوشت برادر خود را خوردی و آنچه در بعضی از احادیث وارد شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یا بعضی از ایمه علیه السلام مذمت بعضی از اشخاص معینه را فرموده اند یا از برای بیان احکام الهی بوده یا از طوایفی بوده اند که غیبت آنها مستثنی است چنانچه مذکور خواهد شد

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » شنونده غیبت نیز حکم غیبت کننده را دارد

 

... خلاصه آنکه گناه شنونده غیبت مثل غیبت کننده است مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند یا از مجلس برخیزد و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد و اگر به زبان گوید ساکت شو اما در دل مایل و طالب باشد این از اهل نفاق است پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند والا مستوجب نکال می گردند

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هر که مومنی را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یاری او را بکند و نکند خدا در روز قیامت او را ذلیل می سازد و فرمود هر که رد کند از غیبت برادر خود را و آبروی او را محافظت کند حق است بر خدا که در روز قیامت آبروی او را نگاهدارد و فرمود که هیچ مردی نیست که بدی برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب داری و حمایت کند اگر چه به یک کلمه باشد و نکند مگر این که خدای تعالی او را در دنیا و آخرت ذلیل می کند و هر که بدی برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یاری او کند خدا یاری او کند در دنیا و آخرت و فرمود هر که حمایت کند آبروی مسلمانی را خدا در روز قیامت ملکی را می فرستد که او را حمایت کند

و فرمود هر که منت گذارد بر برادر خود در خصوص غیبتی از او که در مجلسی بشود و آن را رد کند خدای تعالی هزار در از شر را در دنیا و آخرت از او دور می کند و اگر بتواند و رد غیبت او را نکند گناه او هفتاد مقابل آن کسی است که غیبت کرده است

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل دوم - آیات و اخبار وارده در حرمت و مذمت غیبت

 

چون حقیقت غیبت را شناختی بدان که آن اعظم مهلکات و اشد معاصی است و به اجماع جمیع امت و صریح کتاب رب العزه و احادیث پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ایمه اثنی عشر علیه السلام حرمت آن ثابت است

خداوند عزت می فرماید و لا یغتب بعضکم بعضا أیحب أحدکم أن یاکل لحم أخیه میتا فکر هتموه یعنی باید غیبت نکند بعضی از شما بعضی دیگر را آیا دوست می دارد یکی از شما که بخورد گوشت برادر خود را در حالتی که مرده باشد پس کراهت می دارید شما آن امر را و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمود زنهار احتراز کنید از غیبت به درستی که غیبت بدتر است از زنا زیرا مردی که زنا می کند و توبه می کند خدا او را قبول می فرماید ولی غیبت کننده را خدا نمی آمرزد تا آنکه غیبت او را که کرده است از او بگذرد و فرمود که در شب معراج به قومی گذشتیم که روهای خود را با ناخنهای خود می خراشیدند از جبرییل پرسیدم که ایشان چه کسان اند گفت غیبت کنندگان روزی آن سرور بر منبر برآمدند و خطبه ای در نهایت بلندی خواندند به نوعی که زنان در خانه ها آواز آن سرور را شنیدند و فرمودند که ای گروهی که به زبان ایمان آورده اید و دل شما از ایمان خالی است غیبت مسلمین را مکنید و عیب جویی ایشان منمایید که هر که عیب جویی برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر می سازد اگر چه در اندرون خانه خود باشد و در روز دیگر آن سرور بر بالای منبر خطبه ای أدا فرمودند و بیان گناه ربا و عقوبت آن را کردند پس فرمودند یک درهم از ربا بدتر است از سی و شش زنا و آبروی برادر مسلم را ریختن از ربا بدتر است و وقتی آن حضرت مردم را امر به روزه فرمود گفت احدی بدون اذن من افطار نکند چون شام داخل شد یک یک می آمدند و اذن گرفته افطار می کردند تا مردی آمد و عرض کرد یا رسول الله دو دختر من روزه گرفته اند و حیا مانع ایشان است که به خدمت تو رسند اذن بفرما تا افطار کنند حضرت روی مبارک گردانید آن مرد ثانیا عرض کرد باز حضرت روی گردانید و در مرتبه سوم فرمود که آنها روزه نگرفته اند و چگونه روزه بودند و حال آنکه در همه روز گوشت مردم را به غیبت می خوردند برو ایشان را بگو تاقی کنند آن مرد بازگشت و ایشان را خبر داد پس آنها قی کردند و از هر یک پارچه خون بسته دفع شد چون پیغمبر را خبر دادند فرمود به خدایی که جان محمد در دست اوست که اگر این در شکم آنها باقی می ماند آتش جهنم آن را می خورد و از جانب خداند رحمن به موسی بن عمران وحی شد که هر غیبت کننده ای که با توبه از دنیا برود آخر کسی است که داخل بهشت خواهد شد و هر غیبت کننده ای که بی توبه از دنیا برود اول کسی است که داخل جهنم خواهد شد و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که غیبت کند مرد مسلمان یا زن مسلمانی را خدا چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمی کند مگر این که آن کسی که غیبت او شده از او عفو کند و فرمود هر که غیبت مسلمانی را بکند در ماه رمضان اجری از برای روزه او نخواهد بود و در حدیثی دیگر از آن سرور منقول است که دروغ گمان کرده است هر که گمان کند حلال زاده است و او گوشت مردم را به غیبت می خورد و از امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که هر که در حق مومنی بگوید امر قبیحی را که خود دیده یا شنیده باشد آن شخص داخل این آیه مبارکه است که إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم یعنی به تحقیق کسانی که دوست می دارند که فاش شود امر قبیح و ناشایست در حق طایفه ای که ایمان آورده اند از برای ایشان است عذاب دردناک و نیز از آن حضرت مروی است که هر کس روایت کند از مومنی چیزی را که بخواهد او را عیبناک کند و آبروی او را کم کند تا از چشم مردم بیفتد خداوند عز شأنه او را از تحت امر خود بیرون می کند و داخل در تحت امر شیطان می کند و شیطان او را قبول نمی کند و آن حضرت فرمود هر که غیبت کند برادر مومن خود را بی آنکه عداوتی میان ایشان ثابت باشد شیطان شریک است در نطفه او و فرمود که غیبت حرام است بر هر مسلمانی و آن می خورد حسنات را و باطل می سازد آنها را همچنان که آتش هیزم را می خورد و اخبار در این خصوص بسیار است و ذکر همه آنها متعسر بلکه متعذر است و همین قدر که مذکور شد کفایت می کند

علاوه بر این هر که را اندک عقلی بوده باشد می داند که این صفت خبیث ترین صفات و صاحب آن رذل ترین مردمان است و بزرگان پیش بندگی خدا را در نماز و روزه نمی دانسته اند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروی عیب مردم می دانسته اند و آن را افضل اعمال می شمرده اند و خلاف آن را صفت منافقین می دیدند و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت می دانسته اند

چون از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم وارد است که هر که نماز او نیکو باشد و عیالمند باشد و مال او کم باشد و غیبت مسلمانان را نکند با من خواهد بود در بهشت و چقدر قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده در صدد اظهار عیوب مردمان برآید خاری را در چشم دیگران ملاحظه کند ولی شاخ درختی را در دیده خود برنخورد

پس ای جان برادر چون خواهی که عیب دیگران را بگویی اول عیوب خود را یاد کن و درصدد اصلاح آن برآی

یادآور قول پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را که فرموده است خوشا به حال کسی که مشغول عیب خود گردد و به عیوب مردم نپردازد علاوه بر این هرگاه عیبی را که ذکر می کنی امری باشد که به اختیار او نباشد و از جانب حق سبحانه و تعالی باشد پس مذمت او بر آن غیبت فی الحقیقه مذمت خالق او است زیرا هر که چیزی را مذمت می کند سازنده او را مذمت کرده است ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۰۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل پنجم - شرافت ستایش و مدح مسلمین

 

ضد غیبت مسلمین مدح و ستایش ایشان است و آن صفتی است خوب و عملی است مرغوب باعث حصول محبت و موجب دوستی و الفت می گردد خصوصا هرگاه در غیاب ایشان بوده باشد و موجب داخال فرح و سرور در دل برادر مومن می شود و ثواب آن چنان که مذکور شد بسیار است و احادیث در ثواب خصوص مدح نیز رسیده

چنان که مروی است که جمعی ستایش بعضی از مردگان را کردند حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بهشت از برای شما واجب شد و وارد شده که هر یک از فرزندان آدم را همنشینانی چند از ملایکه هست پس اگر برادر مسلم خود را به نیکویی یاد کرد ملایکه گویند مثل این از برای تو باد لیکن مخفی نماند که همچنین نیست که هر گونه مدحی و ستایشی خوب و پسندیده باشد بلکه این در صورتی است که به آنچه مدح می کند راست باشد و مدح ظلمه و فاسقین را نکند و مشتمل بر دروغی نباشد و از روی ریا و نفاق نباشد که اگر از روی نفاق باشد آن مدح بد است اگر چه راست باشد چون آن باعث سرور و فرح از ظالم و فاسق می گردد و شاد کردن ایشان را مذموم بلکه حرام می دانند

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بدرستی که هرگاه کسی مدح فاسقی را بکند خدا خشمناک و غضبناک می گردد و مدح کسی را که باعث عجب و تکبر او شود نکنید چه بسیارند که چون مردمان زبان به مدح ایشان گشایند از خود راضی می شوند و باد پندار و غرور به کاخ دماغ ایشان می وزد و مدح چنین کسانی جایز نیست و باعث هلاکت ایشان می گردد و از این جهت بود که شخصی در خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مدح دیگری را کرد حضرت فرمود گردن او را قطع نمودی و فرمود هرگاه مدح برادر خود را در برابر او کنی گویا تیغ بر حلق او کشیده ای و دیگری در حضور آن سرور مدح شخصی را کرد حضرت فرمود پی کردن او را خدا تو را پی کند و اخباری که در مذمت مدح کردن رسیده همه در صورتی است که متضمن یکی از مفاسد باشد و به هر حال خوش آمدن کسی از اینکه او را مدح و ثنا گویند بسیار مذموم و از جمله صفات رذیله است همچنان که مذکور خواهد شد

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست

 

... پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

پس ای جان برادر ساعتی در پیش آمد احوال خود تأمی کن و زمانی بر احوال گذشتگان نظری افکن از عینک دورنمای هر استخوان پژمرده پیش آمد احوال خود توانی دید و انگشت بر لب هر کله پوسیده زنی سرنوشت خود را خواهی شنید فرض کن که همه عالم سر بر خط فرمان تو نهاده و دست اطاعت و فرمانبری به تو داده تأمل کن که بعد از چند سال دیگر نه از تو اثری خواهد بود و نه از ایشان خبری و حال تو چون حال کسانی خواهد بود که پنجاه سال پیش از این بودند امرا و وزرا بر در ایشان صفت اطاعت زده و رعایا و زیردستان سر بر خط فرمان ایشان نهاده بودند و حال اصلا از ایشان نشانی نیست و تو از ایشان جز حکایت نمی شنوی پس چنان تصور کن که پنجاه سال دیگر از زمان تو گذشت حال تو نیز چون حال ایشان خواهد بود و آیندگان حکایات تو را خواهند گفت و شنود تا چشم بر هم زنی این پنجاه سال رفته و ایام تو سرآمده و نام و نشانت از صفحه روزگار برافتاده

دریغا که بی ما بسی روزگار ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - شرافت گمنامی و بی اعتباری در نظر مردم

 

... سه روز است که در خرابه ای بیمار افتاده شخصی را التماس کردم مرا نزد او برد چون رفتم دیدم در خرابه بی دری بی هوش افتاده و نیم خشتی در زیر سر نهاده سلام کردم چون در حالت احتضار بود التفاتی نکرد بار دیگر سلام کردم مرا شناخت سر او را بر دامن گرفتم مرا از آن منع کرد و گفت بگذار این سر را بجز از خاک سزاوار نیست سر او را به زمین گذاردم دیدم اشعاری چند به عربی می خواند گفتم تو را وصیتی هست گفت وصیت من به تو آن است که چون وفات کنم روی مرا به خاک گذاری و بگویی پروردگارا این بنده ذلیل تو است که از دنیا و مال و منصب آن گریخته و رو به درگاه تو آورده است که شاید او را قبول کنی پس به فضل و رحمت خود او را قبول کن و از تقصیرات او درگذر و چون مرا دفن کنی جامه و زنبیل مرا به قبر کن ده و این قرآن و انگشتر مرا به هارون الرشید رسان و به او بگو این أمانتی است از جوانبی غریب و این پیغام را از من به وی گوی لا تموتن علی غفلتک یعنی زنهار به این غفلتی که داری نمیری این گفت و جان به جان آفرین سپرد

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند و بس ...

... و در بعضی کتب روایات شده است که در منبر لعن به جد و پدر خود کرد و چون مادر او از وضع او مطلع شد نزد او آمده گفت یا بنی لیتک کنت حیضه فی خرقه یعنی کاش نطفه تو خون حیض می شد و به کهنه می ریخت و ننگ دودمان خود نمی شدی گفت لیتنی کنت کذلک یعنی ای کاش چنانکه گفتی بودمی و به ننگ فرزندی یزیدی گرفتار نگشتمی

مجملا ای برادر پست و بلند روزگار چون برق خاطف درگذر و دولت و نکبت زمانه غدار در اندک فرصتی یکسان است

ز حادثات جهانم همین پسند آمد ...

... رواق طاق معیشت چه سربلند و چه پست

پس ای برادر زندگانی پنج روزه دنیا را به هر طریق که بگذرد بگذران و ناهمواری اوضاع زمانه به هر نحو که باشد بر خود هموار کن چنان کش بگذرانی بگذرد زود

از برای شکمی که از دو لقمه نان سیر تواند شد چه لازم است که خود را به صد هزار بلا افکنی و از جهت بدنی که به پنج گز کرباس توان پوشید چه افتاده است که به هزار اضطراب اندازی ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه حب مدح و ثناء و کراهت بدنامی

 

... بی طمع نشنیده ام از خاص و عام

من سلامی ای برادر و السلام

علاوه بر همه اینها آنکه اکثر خوش آمدها این است که دل خوش آمدگو از آن بی خبر و مطلقا به آنچه می گوید اعتقادی ندارد و کذب او واضح و نفاق او ظاهر است و آن شخص ممدوح و دیگران نیز این را می دانند زیرا احمق کسی است که منافقی در حضور او دروغی چند بر هم ببافد و بر ریش و سبیل او بخندد و مردم همه بر این مطلع باشند و کذب او را بدانند با وجود این او را از این مدح خوش آید و از این خوش آمد لذت برد با آنکه بداند از عقب او چه می گوید اف بر چنین عقل و مدرک باد

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه طول أمل

 

... و هرگاه این معنی را متذکر شوی امور دنیا بر تو سهل و آسان خواهد شد أبو بصیر می گوید به خدا قسم که هر وقت غم و اندوهی از امر دنیا به من می رسید چون به فکر اینها می افتادم از آن فارغ می شدم و دیگر از برای من غصه از امر دنیا باقی نمی ماند و فرمود که یاد مرگ خواهش های باطل را از دل زایل می کند و گیاههای غفلت را می کند و دل را به وعده های إلهی قوی و مطمین می گرداند و طبع این رقیق و نازک می سازد و هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می سازد و بعد از آن فرمود این معنی سخنی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تفکر ساعه خیر من عباده سنه یعنی فکر کردن یک ساعت بهتر است از عبادت یک سال و این در وقتی است که آدمی طنابهای خیمه خود را از دنیا بکند و در زمین آخرت محکم ببندد و شک نداشته باشد که کسی که این چنین مرگ را یاد کند مرحمت بر او نازل می شود

و بعد از آن فرمود که مرگ اول منزلی است از منازل آخرت و آخر منزلی است از منازل دنیا پس خوشا به حال کسی که در منزل اول او را اکرام کنند بلی ای برادر عجب و هزار عجب از کسانی که مرگ را فراموش کرده اند و از آن غافل گشته اند و حال اینکه از برای بنی آدم امری از آن یقینی تر نیست و هیچ چیز از آن به او نزدیکتر و شتابان تر نیست اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده یعنی هر جا که بوده باشید مرگ شما را در خواهد یافت اگر چه در برجهای محکم داخل شده باشید

کدام باد بهاری وزید در آفاق ...

... کوتاه و دراز او چه فرق است

بلی غفلت مردم از مردن به جهت فراموشی ایشان از آن و کم یاد کردن آن است و اگر کسی هم گاهی آن را یاد می کند به دلی که گرفتار شهوتهای نفسانیه و علایق دنیویه است و چنین یادی سودی نمی دهد بلکه باید مانند کسی بود که سفر درازی اراده کرده باشد که در راه آن بیابانهای بی آب و گیاه یا دریای خطرناک باشد و فکری به غیر از فکر آن راه ندارد کسی که به این نحو بیاد مردن افتد و مکرر یاد آن کند در دل او اثر می کند و به تدریج نشاط او از دنیا کم می شود و طبع او از دنیا منزجر می گردد و از آن دل شکسته می شود و مهیای سفر آخرت می گردد و بر هر طالب نجاتی لازم است که هر روز گاهی مردن را یاد آورد و زمانی متذکر گردد از امثال و اقران و برادران و یاران و دوستان و آشنایان را که رفته اند و در خاک خفته اند و از همنشینی همصحبتان خود پا کشیده اند و در وحشت آباد گور تنها مانده از فرشهای رنگارنگ گذشته و بر روی خاک خوابیده اند و یاد آورد خوابگاه ایشان را در بستر خاک و به فکر صورت و هییت ایشان افتد و آمد و شد ایشان را با یکدیگر بخاطر گذراند و یاد آورد که حال چگونه خاک صورت ایشان را از هم ریخته و اجزای ایشان را در قبر از هم پاشیده زنانشان بیوه گشته و گرد یتیمی بر فرق اطفالشان نشسته اموالشان تلف و خانه ها از ایشان خالی مانده و نامهاشان از صفحه روزگار برافتاده پس یک یک از گذشتگان را به خاطر گذراند و ایام حیاتشان را متذکر شود و خنده و نشاط او را فکر کند و امید و آرزوهای او را یاد آورد و سعی در جمع اسباب زندگانیش را تصور نماید و یاد آورد پاهای او را که به آنها آمد و شد می نمود که مفاصل آنها از هم جدا شده و زبان او را که با آن با یاران سخن می گفت چگونه خورش مار و مور گشته و دهان او را که خنده های قاه قاه می نمود چگونه از خاک پر شده و دندانهایشان خاک گشته و آرزوهایش بر باد رفته

چند استخوان که هاون دوران روزگار

خوردش چنان بکوفت که مغزش غبار کرد

ای جان برادر گاهی بر خاک دوستان گذشته گذری کن و بر لوح مزارشان نگاه اعتباری نمای ساعتی به گورستان رو و تفکر کن که در زیر قدمت به دو ذرع راه چه خبر و چه صحبت است و در شکافهای زهره شکاف قبر چه ولوله و وحشت است هم جنسان خود را ببین که با خاک تیره یکسان گشته و دوستان و آشنایان را نگر که ناله حسرتشان از فلک گذشته بین که در آنجا رفیقانند که ترک دوستی گفته و دوستانند که روی از ما نهفته پدران مایند مهر پدری بریده مادرانند دامن از دست اطفال کشیده طفلان مایند در دامن دایه مرگ خوابیده فرزندان مایند سر بر خشت لحد نهاده برادرانند یاد برادری فراموش کرده زنان مایند با شاهد اجل دست در آغوش کرده و گردن کشانند سر بر گریبان مذلت کشیده سنگدلانند به سنگ قبر نرم و هموار گشته فرمانروایانند در عزای نافرمانی نشسته جهانگشایانند در حجله خاک در بر روی خود بسته تاجدارانند نیم خشتی بزیر سر نهاده لشکر کشانند تنها و بی کس مانده یوسف جمالانند از پی هم به چاه گور سرنگون نکورویانند در پیش آیینه مرگ زشت و زبون نو دامادانند به عوض زلف عروس مار سیاه بر گردن پیچیده نو عروسانند به جای سرمه خاک گور در چشم کشیده عالمانند اجزای کتاب وجودشان از هم پاشیده وزیرانند گزلک مرگ نامشان را از دفتر روزگار تراشیده تاجرانند بی سود و سرمایه در حجره قبر افتاده سوداگرانند سودای سود از سرشان دررفته زارعانند مزرع عمرشان خشک شده دهقانانند دهقان قضا بیخشان برکنده پس خود به این ترانه دردناک مترنم شو

چرا دل بر این کاروانگه نهیم ...

... بنه برنه که ایشان رخت بستند

و خواهی نخواهی چنگال مرگ بر جسم ضعیفت افکند و قلاب هلاک بر کالبد نحیفت اندازد و میان جسم و جانت جدایی افکند و دوستان و برادران ناله حسرت در ماتمت ساز کنند و احبا و یاران به مرگت گریه آغاز کنند پس بر تابوت تخته بندت سازند و خواهی نخواهی به زندان گورت درآورند و در استخلاص بر رویت بربندند و دوستان و یارانت معاودت نمایند و تو را تنها در وحشتخانه گور بگذارند

و چون چندی به امثال این افکار پردازی به تدریج یاد مرگ در برابر تو همیشه حاضر می گردد و دلت از دنیا و آمال آن سیر می شود و مستعد سفر آخرت می گردی ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت توبه

 

... و شکی نیست که مردن صحیح اگر چه بعید ولیکن این غذاها آخر منجر به مرض و مرض سبب مردن می شود پس همچنین ایمان اگر باقی بماند اگر چه آدمی را از مخلد بودن در جهنم نگاه دارد و لیکن معاصی منجر به سلب ایمان و سوء خاتمه می شود و آن نیز سبب خلود در آتش می گردد و نسبت معاصی و گناهان به ایمان مثل نسبت غذاهای مضره یا طعامهای زهرآلوده است به بدن انسان و همچنان که به تدریج ضرر آن غذاها در اندرون جمع می شود تا اخلاط را فاسد سازد و مزاج را متغیر گرداند و حال اینکه آن مسکین از این غافل است تا به ناگاه فساد مزاج ظاهر شود و مرض بر بدن عارض گردد و بمیرد و همچنین آثار معاصی اندک اندک در نفس بر روی هم می نشیند تا مزاج نفس را فاسد گرداند و اصل ایمان را زایل سازد و روح را به هلاکت اندازد

پس هر گاه به جهت محافظت بدن کثیف در چند روزه دنیا اجتناب از خوراک مضر واجب و لازم باشد پس به سبب حفظ روح شریف و نجات از هلاکت ابدیه به طریق اولی اجتناب از معاصی و گناهان واجب خواهد بود و همچنان که کسی غذاهای زهرآلود بخورد و پشیمان شود تا ممکن است آن را به قی دفع می کند همچنین گناهان که به مثابه زهرند از برای ایمان دفع آنها به توبه و تلافی باید نمود پس زنهار زنهار ای برادر

چو پنجاه سالت برون شد ز دست ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » کیفیت محاسبه نفس

 

... اول ملاحظه اخباری که وارد شده است در فضیلت ریاضت نفس و مجاهده با آن و ثواب طاعات و خیرات همچنان که از امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که فرمودند خوشا به حال بنده ای که با نفس و هوا و هوس خود جهاد کند و هر که لشکر هوای خود را بشکند به رضای پروردگار ظفر می یابد و هر که عقل او بر نفس اماره اش غالب شود به جهد و طاعت پس به تحقیق که به فوز عظیم فایز گشته است و پرده ای تیره تر و موحش تر از نفس و هوا میان بنده و خدا نیست و هیچ حربه ای از برای قتل و قطع این دو مثل خشوع و گرسنگی و تشنگی روز و بیداری شب نیست پس اگر کسی چنین کند و بمیرد در زمره شهدا است و اگر زنده ماند و بر این جاده مستقیم باشد عاقبت او به رضوان اکبر می رسد و سید انبیا صلی الله علیه و آله و سلم که باعث ایجاد ارض و سماء است این قدر نفس مطهر و مقدس خود را زحمت می داد که از بسیاری ایستادن به نماز قدمهای مبارک او ورم می کرد و می فرمود أفلا أکون عبدا شکورا یعنی آیا من بنده شاکر خدا نباشم و مقصود آن سرور این بود که امت او به او اقتدا نمایند

پس هان هان که در هیچ حالی از ریاضت و مجاهده نفس و سعی در طاعات و عبادات غافل نشوید ای جان برادر اگر لذت عبادت پروردگار را بیابی و حلاوت مناجات به آفریدگار را بچشی و برکات و انوار آن را ببینی اگر اعضای تو را پاره سازند یک دقیقه از آن غافل نگردی

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مطالعه احوال صالحان

 

... یکی از اصحاب سید اولیا و سرور اصفیا علیه آلاف التحیه و الثنا می گوید که روزی نماز صبح را در عقب آن بزرگوار گزاردم چون آن حضرت سلام داد به دست راست گشت و اثر حزن و ملال بر رخسار مبارک آن برگزیده ملک متعال هویدا بود و چنین نشستند تا آفتاب طلوع کرد پس دست مبارک خود را حرکت دادند و فرمودند که و الله هر آینه دیدم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را که امروز یکی مثل ایشان نمی بینم داخل صبح می شدند پریشان مو و غبار آلود با چهره های زرد شب را به بیداری به سر برده گاهی در سجده و زمانی ایستاده چون نام خدا می بردند بر خود می لرزیدند چنان که درخت در روز با باد تند می لرزد و اشکهای ایشان چنان جاری می شد که جامه های ایشان را تر می نمود و اویس قرنی که یکی از اصحاب جناب امیرالمومنین علیه السلام بود شبها را نخفتی یک شب گفتی این شب رکوع است و آن شب به رکوع ایستادی تا صبح و یک شب گفتی که این شب سجود است و به سجده می رفتی تا طلوع صبح ربیع بن خثیم گوید که به نزد اویس رفتم دیدم نماز صبح را خوانده و نشسته مشغول دعا بود با خود گفتم در گوشه ای بنشینم تا از دعا فارغ شود پس مشغول دعا بود تا ظهر داخل شد برخاست و نماز ظهر را ادا کرد بعد از آن مشغول تسبیح و تهلیل شد تا نماز عصر و بعد از نماز عصر به اوراد مشغول شد تا نماز مغرب و عشا را بجا آورد و به عبادت اشتغال نمود تا طلوع صبح و نماز صبح را خواند و نشست به دعا خواندن که اندکی چشم او میل به خواب کرد گفت خدایا پناه می برم به تو از چشمی که پر خواب می کند و در آثار رسیده که مردی با زنی تکلم کرد و دست بر ران او گذاشت و دفعه هشیار شده ندامت به او روی داد دست خود را بر آتش نهاد تا همه گوشت آن برفت و دیگری به زنی نگاه کرد همان دم آگاه شد چنان مشتی بر چشم خود زد که کور شد و شخصی دیگر نگاه به نامحرمی نمود پس با خود قرار داد بست که تا زنده است آب سرد نیاشامد پس آب را گرم کردی و نوشیدی یکی از بزرگان به غرفه ای گذشت از کسی پرسید که این غرفه را کی ساخته اند پس با خود عتاب کرد که ای نفس تو را سوالی که از برای تو فایده ندارد چکار و به عقوبت این سوال یک سال متوالی روزه گرفت و دیگری پرسید که فلان شخص چرا خوابیده است و به این سبب یک سال خواب را بر خود حرام کرد ابو طلحه انصاری باغی داشت روزی در آنجا نماز می کرد در آن حال مرغی شروع به خواندن کرد و دل او مشغول آواز آن شد گفت باغی که مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به کار من نمی آید آن را فروخت و قیمت آن را تصدق کرد شخصی مشغول امری شد تا جماعت نماز عصر از او فوت شد به این سب دویست هزار درهم تصدق نمود شخصی دیگر نماز مغرب را تأخیر کرد تا دو ستاره نمایان شد بدان جهت دو بنده در راه خدا آزاد کرد و یکی از اکابر دین روزی هزار رکعت نماز می کرد تا پاهای او خشک شد بعد از آن هزار رکعت را نشسته کردی و چون از نماز عصر فارغ شدی جامه خود را بر خود پیچیدی و گفتی به خدا عجب دارم از خلق که چگونه غیر تو را بر تو اختیار کردند و عجب دارم از خلق که چگونه به غیر از تو انس گرفتند و عجب دارم از خلق که چگونه دل ایشان به یاد تو روشن نمی شود گویند بزرگی عمر او نزدکی به صد سال رسید و در این مدت پای خود را به جهت خوابیدن نکشید مگر در مرض موت و دیگری چهل سال پهلو بر بستر خواب ننهاد تا یک چشم او آب آورد و بیست سال چنین بود اهل و عیال خود را از آن مطلع نساخت و دیگری تازیانه در برابر خود آویخته بود چون در عبادت سستی در خود می یافت آن را برمی داشت و به پای خود می زد و دیگری در زمستان بر بام خفتی و تابستان در اندرون خانه تا او را خواب نبرد و به جهت عبادت بیدار شود شخصی را یک پای خشک شد و به یک پای به وضوی مغرب نماز کردی تا صبح شخصی می گوید که حاج در محصب فرود آمده بودند یکی از اهل الله با زن و دختران خود در نزد ما فرود آمد هر شب از اول شب به نماز به پای می ایستاد تا وقت صبح و چون سحر می شد به آواز بلند فریاد برمی کشید که ای کاروانیان همه شما در این شب خوابیدید پس کی کوچ خواهید کرد و چون صدای او بلند می شد هر که در محصب می بود از جای بر می جست بعضی به گریه می افتادند و جمعی به دعا مشغول می شدند و طایفه ای به تلاوت قرآن می پرداختند تا صبح عبدالواحد رازی گوید که سالی با جمعی به سفر دریا رفتیم چون به میان دریا رسیدیم باد کشتی ما را به جزیره ای انداخت در آنجا غلام سیاهی را دیدیم نشسته میمونی را قبله خود ساخته و معبود را ضایع گذاشته گفتیم ای غلام میمون خدایی را نشاید گفت پس خدا کیست گفتم الذی فی السماء آیاته و فی البر ملکه و فی البحر سبیله لا یعزب عن علمه مثقال ذره یعنی خدا کسی است که مملکت او آسمان و زمین را فروگرفته و علم او به همه چیز احاطه کرده گفت آخر این خدا را نامی نیست گفتم هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر من این می گفتم و غلامک می گریست آنگاه اسلام آورد و با ما داخل کشتی شد و در همه روز مشغول عبادت بود چون شب درآمد هر یک از ما بعد از أدای واجب روی به خوابگاه خود نهاد غلام به نظر تعجب بر ما نگاه کرد و گفت ای قوم خدای شما می خوابد گفتم حاشا لا تأخذه سنه و لا نوم گفت بیس العبید انتم یعنی بد بندگانی بوده اید آقای شما بیدار است و شما می خوابید پس آن غلام همه شب تضرع و زاری می کرد چون صبح دمید حال او بگردید و جان به جان آفرین سپرد شب وی را خواب دیدم در قصری از یاقوت سرخ بر تختی از زمرد سبز نشسته و چند هزار فرشته در برابر وی صف زده و روی سیاه او سفید چون ماه چهارده شبه شده

بلی راهروان راه آخرت چنین بوده اند و جاده عبادت را به این طریق پیموده اند نه مانند غفلت زدگان بی خبر پس ای برادر گاهی احوال ایشان را مطالعه کن و حکایات ایشان را ملاحظه نمای و زنهار و زنهار از هم صحبتی اهل این عصر پای کش و به رفتار ایشان نظر مکن که در میان ایشان کسی نیست که دیدار او تو را سودی بخشد و کلام او تو را به یاد خدا افکند

آه از این صفراییان بی هنر ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت بیست و نهم - حزن و اندوه بر امور دنیوی و علاج آن

 

... و اگر حزن از فقد هر چیز لازم آن چیز بودی به اختلاف مردم مختلف نشدی و به مرور زمان تمام نگشتی پس نیست آن مگر به واسطه الفت و عادت به آن چیز و دل خود را مشغول ساختن به آن و عجب از عاقل که الفت و عادت به چیزی بگیرد که در معرض فنا و زوال است و محزون شود به چیزی از امور دنیویه که از دست او رفته باشد با وجود اینکه می داند دنیا خانه فانی و زینت و اموال آن در میان مردم در گردش است و دوام آن از برای احدی ممکن نه

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند و بس ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صبر حضرت ایوب علیه السلام

 

... ایوب چند گاه منتظر بود تا روزی نماز صبح گزارده پشت به محراب رسالت باز داده بود که ناگاه فریادی برآمد و شبان از در درآمد فریاد کنان پرسید ای شبان ترا چه شده است گفت سیلی از دامن کوهسار درآمد و تمام گله را به دریا راند

شبان در این سخن بود که ساربان رسید با جامه چاک زده و گفت صاعقه ای وزید و همه شتران را هلاک گردانید مقارن آن حال باغبان آمد هراسان و گفت سمومی آمد و جمله درختان را بسوخت ایوب می شنید و تسبیح خدای تعالی می کرد ناگاه معلم پسران او با آه وافغان در رسید که دوازده پسرت مهمان برادر بزرگ بودند که سقف خانه بر سر ایشان فرود آمد و همه را فنا کرد در آن وقت اندکی حال بر ایوب بگردید که به هوش آمد و به سجده افتاد و گفت الهی چون تو را دارم همه چیز دارم اما چون مال و فرزندانش برفت انواع بلا و بیماری به او رو نهاد و او تن خود را هدف تیر بلا ساخت و سینه سپر کرده به زبان حال می گفت

هین بگو کمتر سر و اشکنبه ای ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴۱۹

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۷

 

... این بیت نکو صادق حالش گردید

تصحیف برادر پدر همدم اوست

تا بر رخ تو برادر مادر دید

خالد نقشبندی
 
۱۴۲۰

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵ - جواب قطعه نواب عبدالله میرزای دارا که از جانب نایب السلطنه نوشته

 

ای بلند اختر برادر کاین ستم گر آسمان

دست خود را از گزند جاه تو کوتاه یافت ...

... کان دل نازک ز ما بی موجبی اکراه یافت

ان بعض الظن ایم ای برادر جان چرا

در میان ما و تو بد خواه و بدگو راه یافت ...

... کاسمانت بر تر از اقران و از اشباه یافت

ای برادر غم مخور کز غدر اخوان حسود

یوسف کنعانی اول چاه و آخر جاه یافت ...

... آن چه در خواب از سجود آفتاب و ماه یافت

صبر کن جان برادر زان که کام دل به صبر

حضرت یعقوب باز از حضرت الله یافت ...

قائم مقام فراهانی
 
 
۱
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۹۵