گنجور

 
۱۲۸۲۱

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » فتح تهران

 

... کار مساواتیان یکسره بالا گرفت

مجلس رفته به باد بار دگر پا گرفت

نابغه روزگار دامن اعدا گرفت ...

... خاین دین خوار شد زان یرش مردوار

عرصه دربار را محنت و غم شد دچار

قهر خدایی کشید یکسره زایشان دمار ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۲

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » کار ما بالا گرفت‌!

 

شاه نو بر تختگه ماوا گرفت

بار دیگر حق به مرکز جا گرفت

بار دیگر کار ما بالا گرفت

آتش اندر خصم بی پروا گرفت ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۳

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان

 

... هرکه کند منع می تاخته بر وی زنیم

بر فرس پردلی بار دگر هی زنیم

ز آذر آبادگان یکسره بر ری زنیم ...

... کوس جلالت نواخت نصرت ستارخان

بار دگر در رسید نوبت ستارخان

سر به فلک برکشید رایت ستارخان ...

... پای تقدم نهد کوس معادا زند

توپ شرر بار او لطمه بر اعدا زند

کوکب اقبال سر از افق ما زند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۴

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » وطن در خطر است

 

... تا رسد عمرگرانمایه به سر می گویم

بارها گفته ام و بار دگر می گویم

که وطن باز وطن باز وطن در خطر است ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۵

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه

 

... دریغ از راه دور و رنج بسیار

نخستین بار سازیم آفتابی

علامت های سرخ انقلابی ...

... دریغ از راه دور و رنج بسیار

حقیقت بارک الله چشم بد دور

مبارک باد این جمهوری زور

ازین پس گوش ها کر چشم ها کور ...

... زده در بصره و بغداد چانه

که جمهوری شود این ملک ادبار

نه من گویم خودش کرده است اقرار ...

... ز جمهوری اشارت و کنایات

ز ظلم شاه و دربارش روایات

مسلسل می رسد با سیم و چاپار ...

... شب عید است ما فرصت نداریم

سلام عید را بایست این بار

بگیرد حضرت اشرف به دربار

دریغ از راه دور و رنج بسیار ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۶

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » کهنه شش هزار ساله

 

... تا نوگردد که لامحاله

این کهنه به دوش دهر بار است

هر چیز که پیر شد بگندد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۷

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » ای سعادت

 

... شاید که درین زمانه تنگ

یک بار دگر دهید جولان

بر شرق رسد جلال و فرهنگ ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۸

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » در رثاء جمیل صدقی‌الذهاوی

 

... ورنه موجود است جانش جسمش ار موجود نیست

نوحه ام بر طبع گوهر بار و شیرین لفظ اوست

کانچنان هرگز به قیمت لولو منضود نیست ...

... بهره ها برگیرم از دیدار آن استاد من

دیدنم را سر کند از دل مبارکباد او

دیدنش را سرکنم از دل مبارکباد من

بر کران دجله بغداد بنشینیم شاد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۲۹

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » دوز و کلک انتخابات

 

ماه مشروطه در این ملک طلوعیدن کرد

انتخابات دگر بار شروعیدن کرد

شیخ در منبر و محراب خشوعیدن کرد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۰

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » وارث طهمورث و جم

 

... او بدان لاغرمیانی ای شگفت

چون که این بار گران برتافته

اندر آمد بربطی اندر کنار ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۱

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا

 

... ای کاروان تتار

گویی هنوز ای نفخه مشکبار

هست آن سیه زلف یار

آشفته و سرگشته و بی قرار

از بار دل های زار

گو هنوز آن بستگی های دل ...

... برچیده شد دام هجر

وآن عاشق غمدیده اشکبار

بیرون شد ز انتظار ...

... عهدی به فال سعید

کاندر چمن تازد دگرباره وی

چپش از قریب و بعید ...

... بر جان سلطانتان

طوبی بر این سلطان والاتبار

وین سایه کردگار ...

... شایسته تحمید یزدان یار

آن خاطر بردبار

شاهی که خیزد نور شهزادگی ...

... آن هم چنین دولتی

باری اوان جنبش و همت است

شاها کنون همتی ...

... تا دانش آید پدید

بر کشت ملک ای ابر رحمت ببار

تا بیش آید ببار

شاها در علم و خرد باز کن ...

... گردد به این قوم یار

تا این دو ملت بار دیگر شوند

همدست و همداستان ...

... چندان که خفتن توان

این خانه باری خانه مست نیست

کش پاک رفتن توان ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۲

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » شام ایران روز باد

 

... لاله های رنگ رنگ

وان ز قد راد مردان درکنار جوببار

سروهای خاکسار ...

... این چه جوراست و عداوت این چه بغض است ونقار

زبن کروه بار بار

اندک اندک زین بهانه سوی قزوین کرد روی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۳

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

 

... با حقیقت جفت نامد درنظر

فکرکن بار دگر

شاعرانی که ببردی نامشان ...

... جمله در وزن و روی هم مشربند

در عبارات دری هم مکتبند

گر جدا در مطلبند ...

... شعر هندی سر به ملیون می کشید

هر سخنور بار مضمون می کشید

رنج افزون می کشید ...

... نوترین سبکی که دردست شماست

بار اول از خیال بنده خاست

دفتر و دیوان گواست ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۴

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

... معتضد چون خلیفه شد فرمود

زیج ها نو کنند دیگر بار

چون ملکشاه شد جهان آرای ...

... شد ز نو سال و ماه ما قمری

بار دیگر پس از هجوم مغول

سال ترکی فزوده گشت بر آن ...

... چون ز مشروطه چند سال گذشت

سال شمسی دوباره قانون شد

ترک شد سال ترکی و تازی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۵

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » کسری و دهقان

 

... جوزه ده سال عمر می خواهد

که قوی گردد و به بار آید

تو که بعد از دو روز خواهی مرد ...

... گفت کسری زهازه ای دهقان

زین دوباره حدیث تازه و تر

هان به پاداش این سخن بستان ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۶

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

... هم ز جم جان رعیت خرم و مسرور بود

باری این کشور از اینان سال ها معمور بود

لیک گم کردند مردم راه عدل و راستی ...

... کشور اندر عهد او از پنجه بیداد رست

باری اندر عدل و داد و نیکویی کرد آنچه کرد

مرحبا سلطان زهی خسرو فری آزادمرد ...

... گشت روشن آتش موبد از آن پاکیزه کیش

باری ازگشتاسب شه وز بهمن و اسفندیار

وز دگر شاهان بماند از نیک و بد بس یادگار ...

... بود بر ایشان کنیزی ز اردوان فرمانروا

پس بسنجیدند راز اختران را بارها

شاه را گفتند اگر از شه گریزد بنده ای ...

... پور او بهمن ز ملک پارس لشکرها کشید

اردشیر آمد به دریا بار و منزل برگزید

جیش پور اردوان زان شه شکستی سخت دید ...

... قصه مشت و درفش و صحبت سنگ و سبوست

باری ار این پند را خسرو فراگیرد نکوست

زان شهنشاهان به آخر خسرو پرویز بود ...

... دیلمان سلجوقیان خوارزمیان چنگیزیان

خود شنیدی ای ملک اخبار هارون الرشید

کز کمال و عدل و رادی بوده در گیتی وحید ...

... زان سپس یک روز مامون روی شادی برگشاد

نیز در آن بزم طاهر را به خدمت بار داد

چون به طاهر دید مامون برکشید آه از نهاد ...

... لیک نامش زنده ماند اندر بسیط روزگار

خود سزد زینان اگر جویند شاهان اعتبار

مکرمت آرند پیش و عزم سازند آشکار ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۷

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

... و ز کف افکندند آیین عدالت گستری

باری از کبر و نفاق این ملک را بگذاشتند

رایت اقبال را آل صفی برداشتند ...

... شد ز لاهیجان سوی خلخال با هفتاد مرد

پس بار زنجان شد و یاران خود راگردکرد

زان سپس زی شیروان بشتافت با ساز نبرد ...

... لیک رخ برتافت زان کشور به فر عزم شاه

بار دیگر خان ازبک سوی مشهد کرد روی

و ندر آن کشور بسی بیداد کرد آن تندخوی ...

... پس سوی قزوین شد و جای از بر اورنگ کرد

بار دیگر شه سلیمان قصد ریو و رنگ کرد

لیک از یک حمله شاهنشه دشمن گداز ...

... چون به کار کشوری پرداخت شاه بحر و بر

شه سلیمان کرد قصد رزم شه بار دگر

شاه خود پیکار را آماده شد چون شیر نر ...

... بر در شاه آمد و شد یاری از شه خواستار

شاه لشکر داد و او را بار دیگر شاه کرد

دست جور زیردستان را از او کوتاه کرد ...

... زان سپس در اسپهان شد خسرو گیتی ستان

بار دیگر تختگه برد اندر آن شادیستان

پس بناهای نوآیین ساخت اندر اسپهان ...

... این ستیز زشت و صلحی زشت تر ازآن ستیز

باری اکنون چاره ای باید پس از این رستخیز

اینکه شه جیشی ز نو گرد آورد این بنده نیز ...

... نیز نادر با امیران و بزرگان سپاه

آمد و بنمودشان وضع درون بارگاه

جملگی دیدند آن کار بد و حال تباه ...

... والی بغداد روگردان شد از میدان کین

هم سوی بغداد شد وز بیم شد بارونشین

نادر از پی رفت و خنگ باره گیری کرد زین

ناگه از قسطنطنیه جیشی آمد سهمگین ...

... اابفلهمتغعلرا افکند اندر سلسله

گفت گر من خسروم باری بدین شرط و سجل

کانچه من گویم شما را بشنوید از جان و دل ...

... بیشتر زان ملک را بگرفت شاه نیک بخت

گوهر و زر برد از آن بار بار و لخت لخت

پس بر آنان سایه افکند آن هنرپرور درخت ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۸

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

... در درون مخزنش جز هفت بدره زر نبود

باری اندر ملک داری در عدل و داد سفت

هم به نام نیک تخت و تاج را بدرود گفت ...

... روز بدخواهان ز نور رای پاکش تیره شد

باری او را بود در شاهی دو خوی ناپسند

خست بسیار و بی انصافی بالابلند ...

... بست با قیصر علی رغم بناپارت اتحاد

کرد اندر باره قفقاز وگرجستان فساد

نیز با فتحعلی شه دم زد از صلح و سداد ...

... شاه عباس از پس آن عهد و پیمان خوار شد

نایب شه بود لیکن رانده دربار شد

متهم شد در شکست روس و بی مقدار شد ...

... در امور ملک رایات اولی الامری فراشت

زان سبب افکار دربار شه از وی روی کاشت

در نگارستان به ناحق کشته شد قایم مقام ...

... اختلافات اروپا ختم شد یک روزگار

وز دگر سو جنبش علمی به عالم یافت بار

لیک ایران بود غرق خواب جهل و اضطرار ...

... مهد علیا مادرش درکارها دایر مدار

مردم دربار هر یک ناکسی مردم شکار

بود تنها صدر اعظم در پی اصلاح کار ...

... تا به کاشان سرخ کرد از خون او شمشیر را

مادر شه با دگر درباریان شوربخت

همره بیگانگان گشتند و کوشیدند سخت ...

... دیر شد هنگام اصلاحات و شد مویش سپید

گشت از درباریان سفله یکسر ناامید

در سیاست چاره ای جز روز طی کردن ندید

دست از مرو و هرات و خیوه و اترک کشید

محنت نادانی درباریان کردش زبون

ساخت بهر رفع حاجت جامع دارالفنون ...

... شد خریداری از آن زر اندکی توپ و تفنگ

مابقی صرف هوس های شه و دربار شد

وانهمه وام گران بر دوش ایران بار شد

تلگراف اندر زمان ناصرالدین شد درست ...

... پس امین الدوله را آورد و ز او اصلاح جست

لیک با دربار فاسد کی شود کاری درست

باز اتابک آمد و رفت و بتر شد کارها ...

... کی به زور هایهو رونق پذیرد کار ملک

کی شود ادبار ملک اصلاح از دربار ملک

شاه خود بیمار و مانده بی دوا بیمار ملک ...

... سیدی شد کشته وز غوغاییان فریاد خاست

مرد و زن از بارگاه شه مظفر دادخواست

لیک عین الدوله اندرکار خود استاد راست

گفت باید کاقتدار پشه را از باد کاست

پادشه گفتش که دربار شهنشه داد جاست

مرجع خلقست اگر هفتاد اگر هشتاد پاست ...

... از پس او شد مشیرالدوله را آغاز کار

داد بر مشروطه فرمان خسرو والاتبار

منتخب شد مجلس شوری در اول روزگار ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۳۹

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان

 

... که بدان می کند وجود صعود

هرکه در این سفر سبکبار است

راهش آسان و سهل و هموار است

وان که سنگین دل است و سنگین بار

ندهندش به قرب حضرت بار

تا نشانی بود ز ما و منیش ...

... دوست دارد قبای رنگین تر

می کند بار خویش سنگین تر

بار سنگین و تن ز رخت گران

مانده واپس ز خیل همسفران ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۲۸۴۰

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

... زبن تکان ها ز جا نخواهم رفت

زبر بار رضا نخواهم رفت

گر فروشم کتاب در بازار

به که خوانم قصیده در دربار

با چنین حال زار و رسوایی ...

... گفتم اینجا نوشته بسیار است

کاغذ بیست ساله انبار است

گفت باشد کتاب خطی نیز ...

... هرچه باشد نوشته برگیرید

هرچه انبار بود کاوبدند

هرچه اشکاف بود گردیدند ...

... چه شود گر قدم برنجانی

که ببخشید با شما باری

در اداره است مختصرکاری ...

... جبه ای گرم نیز پوشیدم

بچه ها را دوباره بوسیدم

محشری شدکه سوخت زان دل سنگ ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۶۴۰
۶۴۱
۶۴۲
۶۴۳
۶۴۴
۶۵۵