گنجور

 
۱۱۶۰۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹ - د‌ر ستایش مهد کبری و ستر عظمی کافلهٔ‌الملک عاقلهٔ‌الدوله مام پادشاه

 

دلکا هیچ خبر داری کان ترک پسر

دوشم از ناز دگر بار چه آورد به سر

با لب نوش آمد شب دوشین به سرای ...

... گفت آری رمضان آمد و گوید که به خلق

رقم از بار خدا دارم و از پیغمبر

راست گویی که ز نزد ملک الموت رسید ...

... دیدی آخر که ز همسایگی زلف و میان

شد چسان رویم باریک و سرینم لاغر

مردم دیده ام از جنبش صفرای صیام ...

... وقت آن آمد کان واعظک از بعد نماز

همچو بوزینه به یکبار جهد بر منبر

آسیا سنگی بر فرق نهد از دستار ...

... که هم از پرتو خویشست مر او را معجر

ای به هرحال ترا بوده ز باری یاری

وی به هر کار ترا آمده داور یاور ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰ - در ستایش شاهزاده رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طاب ثراه و تخلص به معراج نبی صلعم گوید

 

... کجا دو سال که هر روز آن دو سال بود

ز روز خمسین الفم هزار بار بتر

من از ملک نشدم دور دورکرد مرا ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۳ - مطلع ثانی

 

... صدر امم بدر فارس فارس لشکر

داده بدین تیغ فتنه بار شهنشه

داده بدان تیغ ذوالفقار پیمبر ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸ - مطلع ثانی

 

... به بحر ژرف رضا برشکن نخست ز سر

گرت سیاحت باید بهل اساس ازبار

ورت سباحت باید بکن لبان از بر ...

... چو روز روشن خورشید دی در آن شب تار

به پای باره برافراشت بر فلک اختر

یهود بی خبر اندر کریجها خفته

یکی نهاده کلاه و یکی گشاده کمر

به امر بار خدا تا به صبح ازین باره

نشان نیافت کسی از صدای یک جانور ...

... فشانده سوده پلپل به دیدگان اندر

سلام نام یکی پیر بد در آن باره

فراشت بال که جز چنگ چاره نی ایدر ...

... بگفت آن دد گوساله خوی سامریان

بتافتند دگرباره روی از داور

یکی درخت کهن سال بد به قرب حصار ...

... به خون روبه چنگال شیر شرزه نر

که ناگه از طرف دز یکی غبار بخاست

بر آن صفت که نهان گشت توده اغبر ...

... شده دو نرگس شهلا دو لاله احمر

کسی که مکه غبارش کشد چو سرمه به چشم

به چشم سرمه مکی کشد ز بیم حسر ...

... بچم به عرصه که این عزم را تویی از در

ولی بار خدا باره راند زی باره

درفش کینه فروکوفت بر در خیبر ...

... به پور عمران گیهان خدای داد خبر

سپس ز باره یکی دیو نام او حارث

جنابه زاده ابا مرحب از یکی ماذر ...

... خدیو نیو چو پران شهاب از پی دیو

بشد ز بهر سپر سوی باره راهسپر

در حصار ببستند چل یهود عنود

برآن که باره علم محمدی را در

مگو حصار یکی آسمان کز افرازش ...

... ز بس رزانت آشوب سد اسکندر

ز باره اش که دو صد ره بر از سپهر برین

به یک مثابه نمودی دوگاو زیر ه زبر ...

... هزار مرتبه در پایه از مسیحا بر

ز حمل جثه آن باره خسته گاو زمین

برآن مثال که در زیر بار لاشه خر

رسید بر در آن باره شرزه شیر خدای

گرفت حلقه در را به چنگ زورآور ...

... چو تندسیل که آید زکوهسار فرود

دمان به باره برآمد خدیو شیر شکر

ز آفتاب حوادث نیافتند یهود ...

... ز ناق های مرصع زمام از یاقوت

ز باره های مکلل لگام از گوهر

گزیده گزیت و رسته ز صد هزار بلا ...

... که هرکه ماند در سور ازو نماند سر

ز مال آنچه سزد بار یک سطبرهیون

برید هریک و زین جایگه کنید سفر ...

... سیه چراست رخت همچو برگ لیلوپر

گشود بسد و این گونه گشت گوهربار

که چون بکند در از باره حیدر صفدر

بدم به گوشه تختی نشسته چون بلقیس ...

... که از مشاهده دیو لرزدش پیکر

زمین باره بلرزید و باژگون شد بخت

چو زورقی متلاطم میان بحر خزر ...

... که تا سپهر وفا را چو جان کشد در بر

علی به صفحه کافورگشت لولوبار

به مشک و غالیه آمیخت دان های درر ...

... نه مهر چون که بتابد نهان شود اختر

گشود لعل گهربار مرتضی و سرود

که ای زبار خدا کاینات را سرور

نه طرف گلشن خرم شود ز اشک سحاب ...

... نه آب جوی زمرد شود به شاخ شجر

نه هرچه بیش ببارد سحاب در بستان

فزون شود فر نسرین و لاله و نستر ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹ - در ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه در زمان ولیعهدی گوید

 

... میی به دستم کز پرتوش به زیر زمین

درون دانه عیان بود برگ و بار و شجر

چنان لطیف شرابی که بس که می زد جوش ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱ - من نتایج طبعه

 

... نگردد هیچگه عیشی میسر

دو سیصد بار افزون آزمودم

همی ملسوع را تلخست شکر ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲ - در ستایش امیر الامرا‌ٔ العظام نظام ا‌لدوله حسین ‌خان دام ‌مجده ا‌لعالی حکمران فارس فرماید

 

... زان رو فتاده غلغله حشر در بشر

زنجیر زلف او چو اسیران زنگبار

دلها قطار بسته به دنبال یکدگر ...

... رویش به موی دیدم و بگریستم بلی

مه چون به عقرب آید بارد همی مطر

باری ز جای جستم و بوسیدمش رکاب

زودش پیاده کردم و بگرفتمش ببر ...

... زانسان به خشم رفت که گفتی ز مژگانش

بارد همی به پیکر من ناچخ و تبر

گفت از چه رو ز بد بتری گفتمش ز شرم ...

... هرکاو حسود بخت تو خونش بود هدر

پشتش ز بار غم نشود گوژ چون کمان

هرکاو به راستی به تو پیوست چون وتر

قاآنی
 
۱۱۶۰۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در ستایش امیر الامرا النظام میرزا نبی خان رحمه الله فرماید

 

... اکنون که سپه راند شه از ری به سپاهان

ار جو که مرا بار دهد میر دلاور

تا بو که ز خاک قدم شاه جهاندار ...

قاآنی
 
۱۱۶۰۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷ - وله ایضاً رحمه‌لله

 

... سبلت و ریش گشته زیر و زبر

همچو بوزینه پوز و لب باریک

همچو چلپاسه دست و پا منکر ...

... بدنی بود بلکه فربه تر

چه شدی چون لبان من باریک

چه شدی چون میان من لاغر ...

... خلعت شاه کردم اندر بر

رفتم و بار یافتم بر شاه

عزتم کرد و جاه داد و خطر ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در ستایش شاهزاده فریدون میرزا

 

... که تا درآیم و تنگش درآورم در بر

و گر کسی پی کسب کمال جوید بار

برو بگو که فلان نیست در سرای ایدر ...

... شنیده یی که کلاهی چو بر هوا فکنی

هزار چرخ زند تا رسد دوباره به سر

چه رنج هاکه کشد دانه در مشیمه خاک ...

... کند سجودکه این خواجه است و من چاکر

به بارگاهش اگر بنگرد سپهر برین

برد نماز که این مهترست و من کهتر ...

... که جمع کرده به یکجای آب با آذر

نشان عزم تو اینک بس است باره تو

که یک زمان رود از باختر سوی خاور ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - ‌در ستایش امیرکبیر میرز تقی خان رحمه‌آلله فرماید

 

... روزه چون عید اگر سالی یک روز بدی

حرمتش بودی صد بار ز عید افزونتر

روزه یک چند عزیزست بر خلق آری ...

... کاش صد سال بمانیم و ببینیمش اثر

روزه خضریست مبارک پی و فرخنده لقا

که بشارت دهد از رحمت یزدان به بشر ...

... وین غلامان همه را چادر رهبان در بر

از بر بارخدا آمده از عرش به فرش

وز مه نو زده یرلیغ الهی بر سر ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - د‌ر نعت خاتم‌الانبیا صلی‌لله علیه و آله و ستایش پادشاه غازی محمدشاه طاب ثراه فرماید

 

... گلشن ابداع را امروز یزدان آب داد

تا ز سیرابی نهال صنع گیرد برگ و بار

کلک قدرت صورتی بر لوح هستی برنگاشت ...

... پیش از آن کز دانه باشد نام یا زین خاک نود

برگ و بار هر درختی دیدی اندر شاخسار

آسمان عدل بد پیش از وجود آسمان ...

... عشق چون کامل شود معشوق و عاشق را ز هم

می نشاید فرق کرد الا ز روی اعتبار

باورت ناید به چشم سر نه با این چشم سر ...

... خلق می گویند چون خورشید بنشیند به کوه

روز ش گردد خلاف من که دیدم چند بار

شه به شب خو رشید سان بر اسب که پیکر نشست ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴ - د‌ر تعربف مصور و توصیف تصویر فرماید

 

... زلف او بی شانه همچون زلف سنبل تابدار

بی عبارت رازگوی و بی اشارت رازجوی

بی تکلم دلفریب و بی تبسم جان شکار ...

... خرمی زاید ز چهرش چون طراوت از بهار

در بهاران باغ دیدستی که بار آورده سرو

سرو قد او نگر باری که باغ آورده بار

آنچه او دارد ز خوبی گر زلیخا داشتی ...

... چانه اش چون خایه غرخاصه هنگام فشار

موی او باریک و چرکین همچو تار عنکبوت

روی او تاریک و پرچین همچو چرم سوسمار ...

... در همه گیتی بدین زشتی نباشد هیچ کس

ور بود باری نباشد جز حسود شهریار

قاآنی
 
۱۱۶۱۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در ستایش شاهزاده ی رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید

 

... آنک آن را ز بزرگان عرب بوده نژاد

اینک این را ز نکویان تتارست تبار

آنک آن دشمن جمشید و ربودش افسر ...

... آن فریدون اگرش کاوه نشاندی به سریر

این فریدون ببرش کاوه نمی یابد بار

آن فریدون به دماوند اگر برد پناه

این فریدون ز دماند برانگیخت غبار

آن فریدون همه جادوگریش بود شیم ...

... مار زاریست همه بوم و بر و دشت و دیار

باری این جمله بهل داد دل من بستان

زان دو ماری که بود روز و شبان غالیه بار

هوش من چند برد شاهد ضحاک شیم ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷ - در منقبت مولانا اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام و ستایش شاهنشاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه گوید

 

... از بهر آنکه سیم کند سکه را قبول

بر سیم لازمست که از مس زنند بار

باری تو از خدا به حقیقت جدا نیی

گرچه تو آفریده یی او آفریدگار ...

... با اویی و نه اویی و هم غیر او نیی

کاثبات و نفی هست در اینجا به اعتبار

یک شخص را کنی به مثل گر هزار وصف ...

... وحدت ز ذات یک نشود دور اگر تواش

هفتاد بار برشمری یا هزار بار

خواهد کس ار ز روی حقیقت کند بیان ...

... تو ابر رحمتی و ملک کشت عمر ملک

برکشت عمر ملک ز رحمت یکی ببار

ختم ولایتی تو سزدکز ولای تو

یکباره ختم گردد شاهی به شهریار

شاهی که هرچه بود ز عدلش قرار یافت ...

... دانی چه وقت یابد خصم تو برتری

روزی که خاک گردد خاکش شود غبار

چنگال شیر مرگ مگرهست تیغ تو ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در ستایش ابولملوک فحتعلی‌شاه طاب لله ثراه و جعل الجنهٔ مثواه‌ گوید

 

... ابرکی بخشد به سایل نقدگنج شایگان

ابرکی بارد به جای قطره در شاهوار

پوشد و بنهد به عزم رزم چون در دار و گیر ...

... باد دیدستی که همچون رعد آید در خروش

ابر دیدستی که همچون برق گردد شعله بار

بر دعای شاه کن قاآنیا ختم سخن ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه

 

... آن مضجع ملایک و این مرجع ملوک

آن دافع کبایر و این رافع کبار

آن کعبه در عرب بود این کعبه در عجم ...

... حاجی شود هر آنکه بدانجا کشید رخت

ناجی شود هرآنکه درینجا گشود بار

آن کعبه ایست شرع بدان گشته محترم ...

... احرام واجب آمده آن را به گاه حج

اجرام حاجب آمد این را به روز بار

در آن نمازکرده گروه از پی گروه ...

... واجب در آن طواف به سالی سه چار روز

لازم درین سجود به روزی هزار بار

آن از خدای عالم و این از خدایگان

کش بنده اند بارخدایان روزگار

آن مروه مروت و این زمزم صفا ...

... آن یک یهودکش شد و این یک حسودکش

آن طرفه ژاله بار شد این طرفه لاله زار

گر شیر نر ندیده یی اندر قفای گور ...

... ماند به ماه نوکه نماید زکوهسار

در چشم اشکبار عدو عکس نیزه اش

ماند به سرو ناز که روید ز جویبار

در پیش روی او چو عدو برکشد غریو ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰ - در تهنیت ورود مسعود امیرکبیر حسین خان د‌ر ملک فارس‌ گوید

 

... صد جعبه تیر بسته به مژگان فتنه جوی

صد قبضه تیغ هشته در ابروی فتنه بار

هریک ز روی تافته یک کاشغر پری

هر یک ز موی بافته یک شهر زنگبار

هم رویشان چو کوکب سیاره نوربخش ...

... لبشان به پیش طره چوضحاک ماردوش

قدشان به زیر چهره چو شمشاد باردار

بنهفته در قصب همه آیینه حلب ...

... ای عاملان عمل ننمایید جز به عدل

کامد کسی که ملک ازو گیرد اعتبار

هان ای هژبر زهره دلیران ملک فارس ...

... مجمر همی بسوزید از چهر آتشین

عنبر همی بسایید از خال مشکبار

از ابروان به فرق عدویش زنید تیغ ...

... هست این همان امیر که بخشد و برفشاند

تشریف بسته بسته زر و سیم بار بار

هست این همان امیر که از نعل توسنش ...

... مهری الا به کلبه بیچارگان بتاب

ابری هلا به کشته آزادگان ببار

گوش ستم بپیچگان چشم بلا بکن ...

... تا ماند این یک از من و آن از تو یادگار

از ابر تا که ژاله ببارد به مهرگان

از خاک تاکه لاله برآید به نوبهار ...

قاآنی
 
۱۱۶۱۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - د‌ر مدح فریدون میرزا گوید

 

... می ده مرا چنانک هر دم ز بیخودی

آویزمت به جهد در زلف مشکبار

هی گویمت سخن هی گیرمت به بر ...

... جان بی ولای او در پیکرست ننگ

سر بی رضای او برگردنست بار

گیهان ز بخت او جون بخت او سمین ...

... ورنه نیافتی جان در بدن قرار

گر نام خسروان یکباره حک کنند

آثار او بس است زآن جمله یادگار ...

... کز اصل خویشتن آتش دهد چنار

سرویست رمح تو در جویبار رزم

مرگ گوانش بر ترگ یلانش یار ...

... شاها خدای من داند که روز و شب

شکرانه گویمت هر دم هزار بار

روزی که نگذرد نام تو بر لبم ...

... کز فضل بی قیاس وز جود بی شمار

باری طلب کنی اجرای بنده را

افزاید ازکرم دارای نامدار ...

قاآنی
 
۱۱۶۲۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲ - و له ایضاً

 

... چشمان تو چون خشم کنی زهر دهد بر

زلفان تو چون شانه زنی مشک دهد بار

چین معدن نافه بود ای شوخ فسونگر ...

... هیچ افتدت ای مه که به ما متفق آیی

تا کشور هفت اقلیم گیریم به یک بار

تو از لب جانبخش و من از منطق شیرین ...

قاآنی
 
 
۱
۵۷۹
۵۸۰
۵۸۱
۵۸۲
۵۸۳
۶۵۵