گنجور

 
۱۰۹۶۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » فصل اول - قوای چهارگانه و تبعیت سایر قوا از آنها

 

... اما آن سه قوه دیگر را با یکدیگر نزاعی نیست از این جهت که هیچ یک به خودی خود منکر فعل دیگری نیستند و ممانعت از اعمال دیگری نمی نمایند مگر به اشاره عقل تواند شد که بالذات یا به جهت بعضی عوارض خارجیه بعضی از این قوا را ضعفی و بعضی را غلبه و قوتی باشد و لیکن این نه به جهت معاندتی است که فیما بین ایشان باشد بلکه به این سبب است که در نفوس سایر حیوانات که از قوه عاقله خالی اند منازعه نیست اگر چه مختلف اند در قوه ای که در آنها غلبه و تسلط دارد همچنان که غلبه در جند شیاطین از برای قوه واهمه است و در خیل سباع از برای قوه غضبیه است و در حزب بهایم از برای شهویه و همچنین در نفوس ملایکه نیز منازعه نیست و مجادله راه ندارد زیرا که قوه ایشان منحصر است در عاقله و از آن سه قوه دیگر خالی هستند پس ممانعت و تدافع در آنها نیست

و از اینجا روشن می شود که جامع همه عوالم و محل جمیع آثار انسان است که از میان جمیع مخلوقات مخصوص شده است به قوای متخالفه و صفات متقابله و از این جهت است که مظهریت اسماء متقابله الهیه به او اختصاص دارد و مرتبه قابلیت خلاف ربانیه به او تعلق گرفته و عمارت عالم صورت و معنی در خور اوست و خلعت سلطنت اقلیم غیب و شهود برازنده قامت او و طایفه ملایکه اگر چه مخصوص اند به رتبه روحانیت و مبتهج و مسرورند به لذات عقلیه و انوار علمیه و لیکن در عالم جسمانیت که یکی از عوالم پروردگار است ایشان را تسلطی نیست و اجسام فلکیه اگر چه بنابر قواعد حکماء صاحب نفوس مجرده هستند اما آنها را از اوصاف متضاده و طبایع مختلفه خبری نیست منازل هولناک و راههای خطرناکی طی نکرده اند و سنگلاخهای نزاع و جدال قوا را از پیش برنداشته اند و بار گران تقلب در اطوار نقص و کمال را بر دوش نکشیده اند و زهر جانگزای انقلاب صفات و احوال را نچشیده اند و بر خلاف انسان اند که چون به مرتبه کمال رسد احاطه به جمیع مراتب نموده و سیر در طورهای مختلفه کرده و عالم جماد و نبات و حیوان و ملایکه را درنوردیده و مرتبه مشاهده وحدت برسد

پس انسان نسخه ای است جامع ملک و ملکوت و معجونی است مرکب از عالم امر و خلق ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » فصل هشتم - مشتبه شدن صفات رذیله به صفات حسنه

 

... پس باید فرق میان فضایل صفات و آنچه شبیه به آنهاست و حقیقتا از فضایل نیست دانسته شود تا بر غافل مشتبه نشود و بر گمراهی نیفتد و هر کسی عیوب نفس خود را بشناسد تا طالب فریب نخورد و خود را صاحب اخلاق جمیله نشمرد و از تحصیل معالی اخلاق باز نماند

پس می گوییم که دانستی که صفت حکمت عبارت است از علم به حقایق موجودات به نحوی که هستند و لازم این از مسایل به عنوان تقلید و بیان تقریر آنها بر وجه لایق بدون وثوق و اطمینان نفس حکمت نیست و صاحب آن را حکیم نمی نامند زیرا که حقیقت حکمت منفک نمی شود از اعتقاد جازم و تصدیق قطعی و یقین چنین شخصی مانند طفلی است که خود را شبیه به مردان کند و سخنان ایشان را گوید یا مثل حیوانی است که بعضی سخنان آدمی را آموخته باشد و حکایت کند یا بعضی افعال انسان را تعلیم گرفته باشد و به جا آورد

و اما عفت شناختی که آن عبارت است از اینکه قوه شهویه در فرمان و اطاعت عقل و همه تصرفات آن موافق و مطابق امر و نهی قوه عاقله بود باشد و آنچه متضمن مصلحت معاش و معاد باشد بر آن اقدام نماید و هر چه موجب مفسده باشد از آن دوری کند و کناره جوید و هرگز مقتضای صوابدید عقل را مخالفت نکند و باعث بر این فرمانبرداری و اطاعت هم نباشد مگر کمال نفس و بزرگی ذات او یا تحصیل سعادت دنیا و آخرت و غرض او فریب مردم یا محافظت آبروی خود نباشد و ترس شحنه و سلطان او را بر این نداشته باشد

و بسیاری از کسان اند که ترک دنیا را هم به جهت دنیا نموده اند و ترک بعضی لذات دنیویه را نموده اند و مطلب ایشان رسیدن به لذات بالاتر است پس چنین اشخاص صاحب فضیلت عفت نیستند و همچنین اند آن کسانی که از راه اضطرار و الجاء یا به سبب بی آلتی و بی قوتی یا به جهت اینکه از بسیاری از آنها متنفر شده اند یا به جهت تشویش حدوث بعضی مرضها و ناخوشیها یا از بیم اطلاع مردمان و خوف ملامت ایشان ترک لذت می کنند پس چنین کسان را نیز عفیف نتوان گفت و بسیاری از اشخاص هستند که بعضی لذات را ترک آنها می کنند و پیروی بعضی لذات را نمی کنند به جهت آنکه آنها را نفهمیده اند و به لذات آنها نرسیده اند همچنان که در میان بسیاری از بادیه نشینان و اهالی کوهستان مشاهده می شود و این نیز صفت عفت نیست بلکه صاحب عفت کسی است که با وجود صحت قوی و قوت آنها و دانستن کیفیات لذات و مهیا بودن اسباب و آلات و عدم تشویش از آفات و مرض و بی آنکه مانعی از خارج بوده باشد در استیفای لذات دنیویه پا از جاده اطاعت شرع و عقل بیرون نگذارند

و اما صفت شجاعت دانستی که عبارت است از اینکه قوه غضبیه منقاد و مطیع عقل بوده باشد تا آنچه را که عقل امر به اقدام آن نماید اقدام کند و آنچه را نهی کند از آن حذر نماید و باید داعی و باعثی در این امر غیر از تحصیل کمال و سعادت نداشته باشد پس کسی که خود را در امور هولناک اندازد و بی باک و تنها بر لشکر سهمناک تازد و پروا از زدن و خوردن و کشته شدن و بی دست و پا گشتن نکند به جهت تحصیل جاه و مال یا به شوق وصال معشوقه صاحب جمال یا از خوف امیر و سردار و بیم پادشاه ذو الاقتدار یا به جهت مفاخرت بر امثال و اقران یا مشهور شدن در میان مردمان چنین شخصی را شجاع نتوان گفت و او را از ملکه شجاعت نصیبی نباشد بلکه منشأ صدور این امور از او یا شهوت است یا جبن

پس هر که بیشتر خود را به جهت یکی از این امور به مهالک می اندازد او جبان تر و حریص تر و از فضیلت شجاعت دورتر است و همچنین اند کسانی که از راه تعصب طایفه و خویشان و قبیله و نزدیکان داخل در امور مهلکه می شوند ...

... بلی کسی که بقای نام نیک را در صفحه روزگار و پاداش اعمال را در دار قرار و سر آمدن عمر ناپایدار دانست البته باقی را بر فانی اختیار می کند پس در حمایت دین و شریعت سینه خود را سپر می کند و از تیغ ملامت ابنای روزگار حذر نمی کند و می داند که به آیین مردان شیر دل در راه دین در خون تپیدن و به سعادت ابد رسیدن از دو روزی ذلیل و خوار در دنیا ماندن و عاقبت مردن و از مرتبه شهادت دور ماندن بسی بهتر و بالاتر است و از این جهت شیر بیشه شجاعت و شاه ولایت به اصحاب خود فرمودند که ایها الناس انکم ان لم تقتلوا تموتوا و الذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسیف علی الرأس أهون من میته علی الفراش یعنی ای مردمان به درستی که شما اگر کشته نشوید خواهید مرد قسم به خدایی که جان پسر ابوطالب در دست اوست که هزار ضربت شمشیر بر سر آسانتر و گواراتر است از اینکه آدمی در بسترش بمیرد

باری هر عملی که از صاحب مرتبه شجاعت سر می زند در هر وقتی که بوده باشد موافق طریقه عقل و مناسب وقت است نه او را از کشیدن بار مصایب و فتن کلالی و ضعفی و نه از چشیدن زهر نوایب و محن المی و ملالی است نه در دلش از حوادث زمان اضطرابی و حیرتی و نه در خاطرش از آفات جهان تشویش و دهشتی است و آنچه بر دیگران گران است در پیش او سهل و آسان است و آنچه بر مردمان سخت و دشوار است و در نزد او نرم و هموار است اگر غضب کند از فرمان عقل بیرون نمی رود و اگر انتقام کشد پا از جاه شرع بیرون نمی نهد

و اما ملکه عدالت معلوم شد که عبارت است از انقیاد و اطاعت قوه عملیه از برای قوه عاقله به نوعی که هیچ عملی از آدمی سر نزند مگر به فرموده عقل و این در وقتی حاصل می شود که ملکه در نفس آدمی به هم رسد که جمیع افعال بر نهج اعتدال از او صادر شود بی آنکه او را درآن غرضی یا مطلب دنیوی باشد

پس کسی که عدالت را بر خود ببندد و به مشقت خود را عادل وانمود نماید و از راه ریا اعمال خود را شبیه به اعمال عدول کند و مطلب او تسخیر دلهای مردمان یا تحصیل مال ایشان یا رسیدن به منصب و جاه و یا تقرب به وزیر و شاه باشد عادل نباشد

و همچنین است حال در جمیع صفات فاضله که در تحت این چهار صفت مندرج اند به تفصیلی که مذکور خواهد شد مثلا سخاوت عبارت است از ملکه بخشش و عطای اموال بر مستحقین بدون قصد و غرضی پس بذل مال به جهت تحصیل مالی بیشتر از آن یا به سبب دفع ضرری از خود یا به قصد حصول مناصب دنیه یا وصول به لذات حیوانیه یا به جهت شهرت و نام و مفاخرت بر انام سخاوت نیست و همچنین بخشش به غیر اهل استحقاق و اسراف در انفاق را سخاوت نگویند و کسی که مسرف باشد جاهل است به رتبه مال و نمی داند که به وسیله مال محافظت اهل و عیال و تحصیل مرتبه کمال میسر می شود و ثروت را دخل بسیار است در ترویج احکام شریعت و نشر فضایل و حکمت و از این جهت است که در صحیفه سلیمانیه وارد است که ان الحکمه مع الثروه یقظان و مع الفقر نایم یعنی علم و حکمت با مال و ثروت حکم کسی را دارد که بیدار باشد و با فقر و تهیدستی در خواب است

و بسا باشد که سبب و منشأ اسراف جهل به اشکال تحصیل مال حلال است و اغلب کسانی که بدون زحمت تحصیل به مالی رسیده اند از میراث یا مثل آن چنین اند زیرا که زحمت تحصیل حلال را ندیده اند و ندانسته اند که راه مداخل حلال و مشاغل طیبه بسیار کم است و بزرگان را از ارتکاب هر شغلی مشکل است و از این جهت است که نصیب آزادگان از دنیا در نهایت قلت است و ایشان همیشه از بخت خود در شکایت اند به خلاف دیگران که چون در تحصیل مال بی پروایند نه در فکر حلال و حرام اند و نه تشویشی از عذاب و وبال دارند از هر جا که رسد بگیرند و به هر جا که رسد صرف کنند بعضی از حکما گفته اند که تحصیل مال مثل این است که سنگ را به قله کوه بالابری و خرج آن مثل این است که از آنجا رها کنی

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تفکر در خلقت فضا و کرات آسمانی

 

و چون از سیر دریاها پرداختی چشمی بگشای و به عالم هوا نظری افکن از ابر و باد و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و صاعقه و شهب و ببین که ابر که جسمی است خفیف چگونه آب ثقیل را برمی دارد و محافظت می کند و بر شهرها و دریاها و بیابانها عبور می کند به نوعی که قطره ای از آن نمی ریزد تا به محلی که مأمور شده است در آنجا می ایستد و آب را قطره قطره پی در پی بر آنجا می افکند به نوعی که قطره ای به قطره دیگر نمی خورد تا به زمین رسند و اگر سواد هوشت گشوده باشد در هر قطره خواهی دید که به قلم الهی و خط خداوندی نوشته که این روزی فلان حیوان یا نصیب فلان مکان است

و چون شمه ای از قدرت الهی را در هوا ببینی سر به سوی آسمان کن و دیده بر این طاق مینایی افکن و بگو ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک یعنی پروردگارا تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده ای پاک و منزهی و زمانی تفحص از عجایب عالم افلاک کن ساعتی تفکر در غرایب آنها نمای از آفتاب درخشان و ماه تابان و ستارگان ثابته و سیاره که هر یک را وضعی و هیأتی و هر کدام را اثری و منفعتی است ...

... ز رنج راهشان فرسودگی نه

میان را در دو بار آسودگی نه

گاهی مجتمع اند و گاهی متصل زمانی متفرقند و زمانی منفصل هر یکی را حرکتی خاص و رفتاری مخصوص چنان بر طبق فلک چیده شده اند که از ترکیب آنها صور حیوانات و غیر آنها حاصل شده بلکه کم صورتی است در زمین که شبیه آن در آسمان یافت نشود ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مقام سیم

 

و دانستی که جمیع رذایل متعلق به این قوه و منشأ آنها نیز دو صفت خبیثه است و هر کدام متضمن صفاتی چندند و آن دو یکی تهور است و دیگر جبن

اما تهور که طرف افراط شجاعت است عبارت است از احتراز نکردن از آنچه باید از آن بپرهیزد و انداختن خود به مهالکی که عقلا و شرعا ممنوع باشد و شکی نیست که این صفت از مهلکات دنیویه و اخرویه است و آیات و اخبار در وجوب محافظت خود از حد و حصر متجاوز است و همین قدر کافی است که حق سبحانه می فرماید و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه یعنی خود را به هلاکت نیندازد و حق آن است که هر که صاحب این صفت باشد و خود را از آنچه عقل حکم کند به لزوم محافظت از آن نگاه ندارد از شایبه جنون و دیوانگی خالی نیست و چگونه چنین نباشد و حال اینکه کسی که احتراز نکند از موضعی که ظن هلاکت باشد و هلاک شود به حکم شریعت مقدسه باعث قتل خود شده است و به هلاکت باشد و هلاک شود به حکم شریعت مقدسه باعث قتل خود شده است و به هلاکت ابدیه و شقاوت سرمدیه گرفتار گشته است پس کسی که مبتلا به این صفت باشد باید اول مفاسد آن را در دنیا و آخرت به نظر آورد بعد از آن هر کاری که می خواهد بکند ابتدا در آن تأمل کند اگر عقل و شرع تجویز آن را کند مرتکب شود والا از آن اجتناب نماید و بسا باشد که معالجه این صفت موقوف باشد بر اینکه از بعضی چیزها که احتراز از آن لازم نیست احتراز کند تا به حد وسط بایستد

و اما جبن که در طرف مقابل تفریط واقع است آن است که از چیزی که نباید حذر کرد احتراز نماید و این صفت در نهایت خباثت و موجب هلاکت است آدمی به سبب آن ذلیل و خوار و زندگانی او تلخ و ناگوار می گردد و مردم در جان و مال او طمع می کنند و ظلمه دست تسلط بر او می گشایند و صاحب آن مضطرب و بی ثبات و کسل و راحت دوست راحت طلب می شود و به این جهت از جمیع سعادات باز می ماند و انواع فضایح و رسوایی را متحمل می شود و فحش و دشنام را بر خود می پسندد و نام نیک را بر باد می دهد

و از این جهت سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که سزاوار نیست که مومن بخیل یا جبان باشد و فرمودند بار پروردگارا پناه می گیرم به تو از بخل و پناه می گیرم به تو از جبن و کیفیت معالجه آن در بیان صفت خوف که از لوازم صفت جبن ناشی از آن است بیان می شود

و ضد این دو جنس صفت شجاعت است که عبارت است از اطاعت قوه غضبیه از برای قوه عاقله یعنی نترسد از آنچه نباید ترسید و حذر کند از آنچه باید از آن احتراز کند و این صفت اشرف صفات کمالیه و افضل ملکات نفسانیه است و کسی که این صفت را نداشته باشد حقیقتا از جمله زنان است و از مردی بی نشان

از این جهت که خدای تعالی در وصف نیکان اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید اشداء علی الکفار یعنی سخت و شدیدند بر کفار ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ

 

... پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم

بار دیگر هم بمیرم از بشر

تا برآرم از ملایک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه در عقل تو ناید آن شوم ...

... هان هان از وطن اصلی خود یادآور و زنهار که دیار حقیقی خود را فراموش مکن

آتش شوق را دامن زن و شعله اشتیاق به حرکت آور و بال و پر روح قدسی را بر هم زن گرد و غبار کدورات عالم جسمانیت را از آن بیفشان این قفس تنگ خالی را بشکن و به آشیان قدس پرواز کن بند گران علایق و عوایق را از پای خود باز کن و خود را از تنگنای زندان ناسوت خلاصی ساز قدمی در فضای دلگشای عالم لاهوت گذار و در صدر ایوان انس بر مسند عزت قرار گیر

شاهد دولت در آغوش خود آر ...

... خاک ره بر سر فکن ایام را

چند چند گرفتار دام طبیعت تا به کی محبوس در زندان رنج و زحمت هر ساعتی بار غمی تا به کی کشی هر لحظه جام المی تا چند نوشی نیش زهر آلود هم صحبتان منافق تا به چند زهر جانفرسای عزای دوستان موافق تا به کی پای از این خانه ویران بیرون نه و قدم در گلستان عالم سرور گذار

چون تو بگذشتی ازین بالا و پست ...

... و غالب آن است که یتیمانی که در طفولیت پدر از سر ایشان رفته ترقی ایشان در دنیا و آخرت بیشتر می شود از اطفالی که در آغوش پدران پرورش یافته اند و به تجربه رسیده است که هر که خاطر جمع و مطمین بوده از اولاد خود به جهت مالی که از برای ایشان گذاشته یا به شخصی که اولاد خود را به او سپرده عاقبت به فقر و تهیدستی گرفتار گشته و به خواری و ذلت و پستی رسیده اند بلکه بسیار شده است که آن مال یا آن شخص باعث هلاکت اولاد او شده اند و هر که کار اولاد و بازماندگان خود را به خدا واگذارد و ایشان را به رب الارباب سپرد البته بعد از او هر روز عزت و قوت و مال و دولت ایشان زیادتر شده

پس کسی که عاقل و خیرخواه اهل خود باشد باید کار و بار اولاد و عیال خود را به خالق و پروردگار ایشان گذارد و آنها را به مولی و آفریدگار ایشان سپارد نعم المولی و نعم النصیر

ششم آنکه خوف او از عذاب الهی باشد به واسطه معاصی و گناهانی که از او صادر شده و این نوع خوف از انواع ممدوح و در آیات و اخبار مدح صاحبان آن شده و لیکن باقیماندن بر این ترس و درصدد علاج آن برنیامدن به توبه و انابه و ترک معصیت از جهل و غفلت است و شرح این خوف بعد از این بیاید علاوه بر این خوف حقیقه از مرگ نیست بلکه خوف از چیزی است که می ترسد بعد از مرگ حاصل شود

و از آنچه گفتیم معلوم شد که خوف از موت به سبب یکی از جهات مذکوره راهی ندارد و عاقل نباید آن را به خود راه دهد و باید تأمل نماید که مرگ شربتی است که هر کس را چشیدنی است و ضربتی است که به هر فرقی رسیدنی است بلکه در فن حکمت ثابت است که هر مرکبی البته فاسد می شود پس بدن که مرکب از عناصر است ناچار باید به فساد انجامد پس آرزوی حیات دایمی و تمنای بقای ابدی از برای بدن خیالی است محال و عاقل چنین آرزویی نمی کند بلکه یقین می داند که هر چه در نظام عالم می شود خیر و صلاح است پس خود را به هر چه می شود رضا و خشنود می کند و الم و کدورت به خود راه نمی دهد و اگر تمنا و آرزویش طول عمر است تأمل کند که اگر طول عمر را به جهت استیفای لذات جسمانیه می خواهد بداند که چون پیری او را دریافت مزاج ضعیف می گردد و قوا و حواس مختل می شود و از کار باز می ماند و صحت که عمده لذات است زوال می پذیرد نه از اکل لذت می برد و نه از جماع و لحظه ای از دردی و المی خالی نیست و روز به روز در تنزل و رو به پستی دارد تا به حدی می رسد که در نزد مردمان بلکه اهل و عیال خود خوار و بی مقدار می شود همچنان که در کتاب خداست که و من نعمره ننکسه فی الخلق یعنی هر که را پیر و معمر کردیم او را در میان مردم خوار و منکوس می گردانیم

و علاوه بر اینها هر روز مبتلا به عزای فرزندی و صدیقی و هر شام گرفتار مرگ دوستی و رفیقی است و بسا باشد که گرفتار انواع مصیبت و ناخوشی گردد و فقر و احتیاج به او رو آورد و حقیقه کسی که طالب طول عمر است طالب این همه زحمتهاست و اگر مقصودش از طول عمر کسب فضایل و اخلاق حسنه و طاعت و عبادت است شکی نیست که در پیری تحصیل کمال در نهایت صعوبت است و کسی که ملکات بد را از خود دفع نکرد تا به پیری رسید و ریشه آنها در دل او مستحکم گشت کجا می تواند که آنها را زایل کند و اخلاق حسنه را تحصیل نماید زیرا که بعد از استحکام ریشه آنها دفع آنها موقوف است به ریاضات و مجاهداتی که در پیری تحمل آنها ممکن نیست

و از این جهت است که در اخبار وارد شده است که چون آدمی را سن به چهل سالگی رسید و رجوع به نیکی نکرد شیطان به نزد او می آید و دست بر روی او می کشد و می گوید پدرم فدای روحی باد که دیگر برای او هرگز رستگاری نیست

با وجود اینکه طالب سعادت باید در هر حالی در فکر تحصیل آن باشد و صفات بد را که از جمله آنها طول امل است از خود زایل کند و به عمری که از برای او مقرر شده راست راضی بوده باشد و همیشه به قدر امکان در فکر تحصیل کمال و خلاصی از زندان دنیای غدار و قطع علاقه از لذات دنیه و میل به حیات ابدیه روز و شب در اکتساب کمالات و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده تا از قفس طبیعت مستخلص و به اوج عالم حقیقت پرواز نماید و از برای او موت ارادی که منشأ حیات طبیعی است حاصل گردد و در این وقت مشتاق مرگ می شود و از تقدیم و تأخیر آن روا ندارد نه او را به این ظلمتکده که منزل اشقیاء و فجار و مسکن شیاطین و اشرار است میلی و نه این زندگانی فانی را در نظر او اعتباری و وقعی است خاطرش به عالم اعلی متعلق و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس شایق همیشه بساط قرب حق را جویا و زبان حالش به این مقال گویاست

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل سوم - مکروهاتی که سر منشأ خوف و ترس است

 

... چون از این مرتبه که تنزل کند خوف عباد و زهاد است و آن نیز انواع دارد

پس خوف یا از سکرات مرگ و شدت آن است یا از شدت نکیر و منکر و درشتی و خشونت ایشان یا از عذاب قبر و تنهایی و وحدت آن یا از هول عرصه قیامت و وحشت آن یا از تصور ایستادن در نزد پروردگار و هیبت آن و شمردن گناهان و حیا و خجالت آن یا از رسوایی و شرمساری در محشر و بروز کردن باطن در نزد ملک و بشر یا درماندن در محاسبه مستوفیان بازار روز قیامت یا از الم حسرت و پشیمانی و ندامت یا از محرومی از دیدار شفعای روز رستاخیز یا از گذشتن صراط باریک تیز یا از آتش سوزنده و مار و کژدم گزنده و یا از محرومی از نعیم بهشت و دوری از وصال حوران پاک سرشت و حرمان از پادشاهی جاودان و مملکت بی پایان

و بسا باشد که ترس از چیزی باشد آدمی را به مکروهی برساند اگر چه خود آن چیز فی ذاته مکروه نباشد مانند مردن پیش از توبه یا شکستن توبه یا از تقصیر در وفا به حقوق پروردگار یا از غلبه نفس اماره و شیطان مکاره یا از فریب خوردن از دنیای دنیه و زخارف فانیه یا از اشتغال ذمه به حقوق مردمان و کشیدن بار حقوق ایشان یا از استدراج به تواتر نعمت و ثروت و عزت و صحت یا از ظهور عدم قبول طاعت و عبادت یا از سوء خاتمه و بدی عاقبت یا از آنچه در ازل به جهت او مقدر شده است و نحو اینها

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » معالجه عداوت و دشمنی

 

... بلکه آنچه از کتب و تواریخ و سیره ها و احوال مردمان مکرر معلوم شده آن است که هیچ دولتی به سر نیامد مگر به واسطه عداوت و دشمنی

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

و اکثر آن است که مطلقا از کینه و عداوت ضرری به آنکه او را دشمن دارند نمی رسد و بعد از آن ملاحظه عاقبت آن را در آخرت بنماید که آدمی را به عذاب الیم می رساند و چون این امور را تأمل کرد و متنبه گردید که عاقل همیشه خود را در حالتی باقی نمی دارد که مضرات آن به او عاید و دشمن از آن منتفع گردد پس سعی نماید که با آن شخصی که عداوت و کینه دارد رفتار دوستانه و گفتار مشفقانه به عمل آورد و با او به مهربانی و شکفتگی ملاقات کند و در قضای حوایج او سعی نماید و در مجامع و محافل نیکیهای او را اظهار نماید بلکه نسبت به او زیاده از دیگران نیکی و احسان کند تا نفس را گوشمالی داده بینی شیطان را بر خاک مالد و پیوسته چنین رفتار کند تا آثار عداوت از دل او برطرف شود

و ضد این صفت نصیحت است که عبارت است از خیرخواهی و نیک پسندی بر دیگران و آن نیز بر دو قسم است باطنی و ظاهری

اولی عبارت از آن است که به دل طالب خوبی و خیر مسلمین باشد

دومی آن است که خیر و صلاح ایشان را به جا آورد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به علم و دانش

 

... و از این جهت گفته اند هر که عملش بیشتر دردش بالاتر است

و علمی که آدمی را به اینها متنبه نسازد یا از علوم دنیویه است که حقیقه علم نیست بلکه از حرف و صناعات است و با آنکه صاحبش خبیث النفس و بداخلاق است و بدون اینکه دل خود را پاک کند و خباثت را از خود زایل کند مشغول علم شده و درخت آن را در شوره زار دل خود نشانیده و به این جهت به جز میوه خبیث باری نداده

حد اعیان و عرض دانسته گیر

حد خود را دان که نبود زان گریز

و علم مانند بارانی است که از آسمان فرود می آید و در نهایت صافی و خوشگواری درختان و گیاهان از آن سیراب می گردند پس اگر درختی که بار آن تلخ است از آن سیراب گردد تلخی میوه اش افزون می شود و اگر میوه اش شیرین است از آن آشامید شیرین تر گردد و همچنین علم چون به زمین دل فرو ریزد دل ناپاک خبیث را خبیث تر و تاریک تر می گرداند و صفا و روشنی دل پاک را زیاد می کند و چون آدمی این را یافت می داند که عجب به علم از حمق و جهالت است

و از ثمره علم آن است که بداند هر که صاحب صفت عجب است خدا او را دشمن دارد و در نزد خدا ذلت و پستی و حقارت و شکستگی محبوب است و بس ...

... گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا

و هر عالمی که مردم را به فروتنی و انکسار امر می کند و از کبر و عجب منع می نماید و خود متکبر و معجب باشد البته از بدان علماء و از کسانی که به علم خود عمل نکرده اند خواهد بود و از اهل عذابی که از این اخبار رسیده خواهد گردید علاوه بر معاصی دیگر که صادر می شود و کدام عالم در این زمانها یافت می شود که به همه علم خود عمل کرده باشد و هیچ یک از اوامر پرودگار خود را ضایع نکرده باشد و تمام اعمال ظاهره و صفات باطنه خود را تصحیح نموده و مطمین شده باشد که هر چه از او خواسته اند به جا آورده و تکلیفات خود را به انجام رسانیده پس تشویش او از دیگران بیشتر و تکلیف او بالاتر است

نیک می دانی یجوز و لایجوز ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۶۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نشانه های تکبر و تواضع

 

... حضرت صادق علیه السلام فرمودند که تواضع آن است که آدمی در مکانی که پست تر از جای او باشد بنشیند و به جایی که پایین تر از جای دیگر باشد راضی شود و به هر که ملاقات کند سلام کند و ترک مجادله کند اگر چه حق با او باشد و نخواهد که او را بر تقوی و پرهیزگاری مدح کنند

و بعضی از متکبرین طالب صدر می خواهند امر را مشتبه کنند عذر می آورند که مومن نباید که خود را ذلیل کند و بعضی از مشتبهان به اهل علم متمسک می شوند که علم را نباید خوار کرد و این از فریب شیطان لعین است ای بیچاره مسکین بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و اقران تو باشد چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن و چه خواری از برای علم است سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند یا نزدیک به تو این عذر اگر مسموع باشد در جایی است که اگر مومنی در مجمع اهل کفر باشد یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظلمه حاضر شود علاوه بر این اگر عذر تو این است چرا اگر اتفاقا در جایی زیر دست نشستی متغیر الحال می شوی و مضطرب می گردی بلکه گاه است خود را چون کسی تصور می کنی که عیبی بر او ظاهر شده و به یک بار زیر دست نشستن ذلت ایمان و علم به وجود نمی آید هزار مسلمان و عالم را می بینی که انواع مذلت به ایشان می رسد چنان متغیر نشوی که به یک گز زمین جایت تفاوت کند و چنان می دانی که این حرمت ایمان و علم است نه چنین است بلکه این از شایبه شرک و جهلی است که در باطن تو است و بعضی از متکبرین هستند که چون وارد مجمعی می شوند و در صدر جایی نمی بینند در صف نعال می نشینند با وجود اینکه میان صدر و صف نعال جای و مکان خالی بسیار است یا بعضی اراذل را میان خود و میان کسانی که در صدرند می نشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشسته ایم نیز صدر است یا اینکه ما خود از صدر گذشته ایم

و گاه است در زاویه ای که صدر قرار داده اند جا نیست زاویه دیگر مقابل آن را در صف نعال رو به خود می کند و می نشیند و بسا باشد در راه رفتن چون میسر نشود که مقدم بر همه شود اندکی خود را پس می کشد تا فاصله میان او و پیش افتادگان حاصل شود و اینها همه نتیجه کبر و خباثت نفس و اطاعت شیطان است و این بیچارگان این اعمال را می کنند به جهت عزت خود و نمی دانند که زیرکان به خباثت نفس ایشان برمی خورند

تیز بینانند در عالم بسی

واقفند از کار و بار هر کسی

علامت سیم آنکه پیشی گرفتن در سلام کردن بر او گران نباشد پس اگر مضایقه داشته و توقع سلام از دیگران داشته باشد متکبر خواهد بود و عجب آنکه جمعی که خود را از جمله اهل علم می دانند سواره در کوچه و بازار می گذرند و از پیادگان و نشستگان چشم سلام دارند و حال آنکه سزاوار آن است که ایستاده بر نشسته و سواره بر پیاده سلام کند اف بر ایشان که یکی از سنن سنیه پیغمبر آخرالزمان را آلت تکبر خود قرار داده اند

علامت چهارم آنکه چون فقیر بی نوایی او را دعوتی نماید اجابت کند و به مهمانی او یا حاجتی دیگر که از او طلبیده برود و به جهت حاجت رفقا و خویشان به کوچه و بازار آمد و شد نماید اگر این بر آن گران باشد تکبر دارد و همچنین ضروریات خانه خود را از آب و هیمه و گوشت و سبزی و امثال اینها را از بازار خریده خود بردارد و به خانه آورد اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر و اگر در خلوت مضایقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ریا خواهد بود

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال از کمال مردی چیزی کم نمی کند روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه می بردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیرالمومنین به من ده تا بیاورم فرمود صاحب عیال سزاوارتر است که بردارد و مروی است که حضرت امام صادق علیه السلام مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و می برد چون حضرت را دید شرم کرد حضرت به او فرمود که از برای عیالت خریده ای و برداشته ای به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند هر آینه دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم و بردارم و ظاهر آن است که چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود و در نظر مردم قبیح می نمود و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن و مذمت نمودن ایشان می شد به این جهت آن حضرت اجتناب می فرمودند و از آنجا مستفاد می شود که چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد و باعث این شود که مردم به غیبت کردن صاحب آن مشغول شوند ترک کردن آن بهتر است و این نسبت به اشخاص و ولایات و عصرها مختلف می شود پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند و مناط آن است که به حد قباحت و مذمت رسد پس هان تا فریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی

علامت پنجم آنکه بر او پوشیدن جامه های سبک و درشت و کهنه و چرک گران نباشد که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس و بر تحصیل جامه فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که این است و جز این نیست که من بنده ای هستم که بر روی خاک می نشینم و چیزی می خورم و جامه پشمینه می پوشم و شتر را می بندم و انگشتان خود را می لیسم و چون بنده ای مرا بخواند اجابت می کنم پس هر که طریقه مرا ترک کند از من نیست و مروی است که سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم پیراهنی را پوشیده بودند و در وقت وفات آن حضرت بیرون آوردند از پشم بود و دوازده وصله داشت که چند وصله آن از پوست گوسفند بود به سلمان گفتند که چرا جامه نو نمی پوشی گفت من بنده هستم هر وقت آزاد شوم خواهم پوشید و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه جامه ای بسیار کهنه که بر آن پینه بسیار بود پوشیده بود بعضی از اصحاب با او عتاب کرد حضرت فرمود در آن چند فایده هست یکی آنکه مومنین اقتدا به من می کنند و چنین رفتار می کنند و دیگر آنکه دل را خاشع می کند و از کبر پاک می گرداند ...

... و علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته می شود و طریقه و رفتار سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم جامع جمیع علامات تواضع و خالی از همه شوایب کبر بود پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند

ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود روایت کرده که آن حضرت خود علف به شتر می داد و آن را می بست و خانه راه می رفت و گوسفند را می دوشید و نعلین خود را پینه می کرد و جامه خود را وصله می نمود و با خدمتکاران چیز می خورد و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می شد آن حضرت خود آسیا می کشید و از بازار چیزی می خرید و به دست یا به گوشه جامه خود می گرفت و به خانه می آورد و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه می کرد و به هر که برمی خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده از نمازگزاران ابتدا به سلام می کرد جامه خانه و بیرون او یکی بود هر که او را می خواند اجابت می کرد و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود به آنچه او را دعوت می کردند حقیر نمی شمرد اگر چه هیچ بجز خرمای پوسیده نمی بود صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی کرد سهل المونه بود خوش خلق و کریم الطبع و گشاده رو بود و با مردمان نیکو معاشرت می کرد تبسم کنان بود بی خنده و اندوهناک بود بی عبوس در امر دین محکم و شدید بود بی سختی و درشتی با مردمان متواضع و فروتن بود بی مذلت و خواری بخشنده بود بی اسراف مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب قریب بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمه دل او رقیق بود و پیوسته سر به پیش افکنده بود و هرگز این قدر چیز نمی خورد که تخمه سوء هاضمه شود و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی کرد

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » حقیقت دنیا در حق بندگان

 

و اما حقیقت دنیا در حق بندگان عبارت است از آنچه پیش از مردن از برای ایشان حاصل می شود و آنچه را بعد از مردن بیابند آن آخرت است پس هر چه پیش از مردن از برای بنده در آن بهره و حظی و غرضی و لذتی است آن دنیاست در حق او و از برای او دو نوع علاقه به آن چیز است یکی علاقه دل که دوستی آن است و دیگری گرفتاری بدن که مشغول شدن به اصلاح و تربیت آن است تا استیفای حظ خود را از آن کند

و حقیقت دنیا در حق بندگان همان علاقه قلبیه و گرفتاریهای بدنیه و لذات نفسیه است که حاصل می شود نه آن اعیانی که علاقه به آنها دارد یا مشغول به آنها می شود

و چنین ندانی که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن است که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است همه اینها مذموم و بد است زیرا که آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است

یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او می رسد و غرض از تحصیل آن و میل به آن اثر و ثمره اش در عالم آخرت است مثل علم نافع و عمل صالح که صاحب آن به آن بلند می شود بلکه بسا باشد که آن محبوب ترین و لذیذترین چیزها در نزد او باشد و این اگرچه از دنیاست چون حصول آن و التذاذ به آن در این عالم نیز متحقق می شود و لیکن از دنیای مذموم نیست زیرا که عمده اثر آن در آخرت به او می رسد و آن را از دنیا می شمرند به جهت آنکه در آنجا حاصل می شود

و از این جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمردند و فرمودند حبب إلی من دنیاکم ثلث الطیب و النساء و قرة عینی فی الصلوة یعنی سه چیز از دنیای شما در نزد من محبوب است بوی خوش و زنان و روشنی چشم من در نماز است و با وجود اینکه نماز از اعمال آخرت است پس دنیای مذموم عبارت است از لذتی که وسیله لذت دیگر در آخرت نباشد و آن نیست مگر تلذذ به معاصی و تنعم در مباحاتی که زاید بر قدر ضرورت است

و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات و معاش عیال و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است و نیز از آن حضرت مروی است که ملعون است هر که کل بار دوش بر مردمان شود و ثقل خود را بر دیگران افکند از سید سجاد علیه السلام مروی است که دنیا بر دو قسم است دنیایی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیایی است که ملعون است و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم و وسعت بر عیال و احسان با همسایگان ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی و فرمود که از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که به ما رو آورد حضرت فرمود چه می خواهی با آن کنی عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود فرمود رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند و آن عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال انفاق در راه خداوند متعال است و از دنیایی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است یکی این و دوم رهایی از دست هوا و هوس و خلاصی از بندگی قوه شهویه که عبارت است از عفت و ضد این بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول رقیت و بندگی به معنی اخص است که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن خواه به طریق حرام از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن

بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی از صفات مذمومه و حالات خبیثه است زیرا که یک نوع آن که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است نوعی از گدایی است که جمع شده است با بی شرمی و بی حیایی و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوایی را ستم کنی و به جور و تعدی فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمایی و چه بی شرمی از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن

 

بدان ای جان برادر دنیا دشمن خدا و بندگان خداست أعم از دوستان و دشمنان او اما دشمنی او با خدا آن است که راه بندگان او را زد و ایشان را به زخارف خود فریفت و از این جهت خدا از روزی که آن را آفریده نظر بر آن نیفکند و اما عداوت آن با دوستان خدا به این است که خود را هر لحظه به نوعی می آراید و در نظر ایشان جلوه می دهد و نعمتهای خود را بر ایشان عرضه می کند تا صبر بر ایشان گردد و حلاوت ترک دنیا در کام ایشان تلخ و ناگوار شود و اما دشمنی او با دشمنان خدا به این است که دام خود را در راه ایشان افکنده به مکر و فریب ایشان را به دام می کشد و گردن آنها را به کمند خود درمی آورد و با ایشان نرد محبت و دوستی می بازد تا دلهای آنها را به خود کشیده از خدعه خود ایشان را ایمن و دلشان را به خود مطمین ساخته به یکبار دامن خود را از دست ایشان می رهاند و ایشان را در پشیمانی و ندامت و اندوه و حسرت می نشاند پس آن بخت برگشتگان به کناری می آیند هم سود و سرمایه درباخته و خود را از سعادت ابدی محروم ساخته آتش حسرت در کانون سینه هایشان افروخته و دلهایشان به آتش بی برگی سوخته در فراق عجوزه دنیای غدار ناله های زار از دلهای افکار برمی آورند و از مکر و فریب آن آه های آتشبار می کشند و یستغیثون و لا یغاث بل یقال لهم اخسیوا و لا تکلمون یعنی فریاد از نهادشان می آید و فریاد رسی نمی یابند بلکه از هر طرف ندا به ایشان می رسد که دور شوید ای سگان و سخن مگویید

ای خداوندان طاق و طمطراق ...

... اندک اندک خان و مان آراستن

پس به یکبار از سرش برخاستن

اولیک الذین اشتروا الحیاة الدنیا بالآخرة فلا یخفف عنهم العذاب ولا هم ینصرون یعنی ایشان اند کسانی که متاع حیات چند روزه دنیا را به نعیم آخرت خریده اند و به عذاب ابدی گرفتار شده اند نه عذاب ایشان تخفیف داده می شود و نه کسی اعانت و یاری ایشان را می کند پس هان ها تا فریب دنیا را نخوری و به ریسمان آن به چاه فرو نروی که دشمن خدا و بندگان اوست و خانه ای است عاریت و بی وفا و سرایی است بی قدر و بی بقا ...

... که پیدا نشد تخته ای برکنار

از جانب پروردگار منان وحی به موسی بن عمران علیه السلام شد که ای موسی تو را با خانه ای که مأوای ظالمین است چه کار این خانه خانه تو نیست دل خود را از آن فارغ کن و هوش خود را از آن بردار که بد خانه ای است مگر از برای کسی که در آن عملی کند ای موسی من در کمین ظالم نشسته ام تا حق مظلوم را از او باز ستانم ای موسی دل را به محبت دنیا مبند که هیچ گناه کبیره ای بدتر از آن به نزد من نخواهی آورد روزی حضرت موسی علیه السلام به مردی گذشت که از خوف خدا می گریست چون برگشت باز او را گریان دید مناجات کرد که بار خدایا این بنده تو از خوف تو گریان است حق تعالی به او خطاب کرد که ای پسر عمران اگر آن قدر گریه کند که آب دماغ او با اشک چشمش مخلوط شود و بیرون آید و دستهای خود را آن قدر در درگاه بلند کند که از بدن او ساقط شوند او را نخواهم آمرزید جهت آنکه او دنیا را دوست دارد

شخصی به سرور اولیا عرض کرد که وصف دنیا را بفرما فرمود چه وصف کنم از خانه ای که اگر کسی در آن صحیح و تندرست باشد ایمن نیست و اگر بیمار باشد پشیمانی است محتاجان در آن محزون و اغنیا مبتلا و مفتون حلالش در پی حساب و حرامش در پی عقاب مانند ماری است که ظاهر آن نرم و باطنش زهر است در بعضی از مواعظ آن حضرت است که دست از دنیا بردار که دوستی دنیا آدمی را کور و لال و کر می کند و آدمی را ذلیل و بی مقدار می سازد پس عمر خود را دریاب و گذشته را تدارک کن و بیش از این فردا و پس فردا مگو که کسانی که پیش از تو هلاک شدند به این نحو به هلاکت رسیدند عمر خود را به آرزو گذرانیدند و هر روز تأخیر افکندند تا ناگاه بی خبر امر خدا در رسید و هنگام رحیل آمد و ایشان بر بستر غفلت خوابیده و پس ایشان را از کاخها و ایوانها به ظلمتکده گور درآوردند و در استخلاص بر روی ایشان بستند و اهل و اولادشان پا از ایشان کشیدند و به قسمت کردن اموالشان پرداختند ...

... باقی این داستان

پس وای بر دلی که به کرشمه لذات فانیش از جا رود و خاک بر سر عقلی که به فسون کودک فریبش فریفته گردد و حیف از نقد عمری که در بازار طلبش تلف سازند و دریغ از قوت جوانی که در کشیدن بار زحمتش دربازند

الحذر غافلان زین وحشت آباد الحذر ...

... ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار

حضرت سیدالساجدین علیه السلام می فرماید که بدانید که دنیا پشت کرده است و می رود و آخرت رو کرده است و می آید و هر یک را اهلی است پس سعی کنید که از اهل آخرت باشید نه دنیا و دل از دنیا بردارید و آگاه باشید که کسانی که دل از دنیا برداشته و اهل زهد در دنیا هستند بساط خود را زمین قرار داده اند و فرش خود را خاک و از دنیا منقطع گشته اند و هر که از دنیا دست برداشت همه مصیبت های دنیا نزد او سهل و آسان می گردد و بدانید که خدا را بندگانی است که گویا می بینند اهل بهشت را در بهشت و اهل دوزخ را در دوزخ همه کس را شر ایشان مأمون و دلهایشان محزون بارشان در دنیا سبک و کارشان با دنیا اندک دو سه روزی زحمت را بر خود پسندیده و در سرای جاوید به راحت ابدی رسیده چون شب درآید در خدمت پروردگار بر قدمهای خود ایستاده و از دیده جوی آب به رخسار خود گشاده از پروردگار خلاصی خود را از آتش جهنم می طلبند و چون روز درآید با مردمان به حلم و دانایی و نیکی و پرهیزکاری رفتار می کنند از خوف و عبادات چون چوب تراشیده شده هر که اینجا ایشان را بیند چنان پندارد که بیمار و ضعیف و مریضند و با ایشان مرضی نیست یا چنان گمان نماید که عقل ایشان پریشان شده و پریشانی ایشان از فکر کار عظیمی است که در پیش دارند حضرت امام محمد باقر علیه السلام به جابر انصاری فرمودند که ای جابر چیست دنیا و چه می تواند بود آیا دنیا چیز دیگری است به غیر از غذایی که بخوری یا جامه ای که بپوشی یا زنی که شهوت خود را با آن بنشانی

ای جابر اهل ایمان دل به دنیا نمی بندند ای جابر آخرت خانه بقا و قرار و دنیا منزل فنا و زوال است و لیکن اهل دنیا را غفلت فراگرفته و از یاد عقبی ایشان را بیرون برده است ...

... جگر خواره ای چند مهمان او

و اخبار و آثاری که در مذمت دنیا و محبت آن و بی وفایی و کمی منزلت آن و در ذم اهلش و هلاکت ایشان وارد شده بی حد و حصر است و در کلمات ایمه معصومین بخصوص سید و سرور زاهدین امیرالمومنین علیه السلام این قدر رسیده که تأمل در آنها دل را از دنیا سیر و آدمی را از زینت آن دلگیر می کند و هر که ملاحظه فقرات مواعظ و خطبه های آن بزرگوار را که در نهج البلاغه و غیر آن مذکور است بکند پستی مرتبه دنیا و ردایت و ذلت آن را می فهمد و حمق اهل دنیا و سفاهت ایشان را برمی خورد

و یحتمل شنیده باشی که حضرت روح الامین از نوح نبی الله علیه السلام که به روایت صدوق دو هزار و پانصد سال عمر داشت پرسید که ای دراز عمرترین پیغمبران دنیا را چگونه یافتی گفت آن را مانند خانه ای یافتم که دو در داشته باشد از یک درآمدم و از در دیگر بیرون رفتم و گویا به گوشت رسیده باشد که حضرت روح الله علیه السلام به دهی گذشت که همه اهل آن هلاک شده و در کوچه های و راهها افتاده بودند و همه ایشان را محبت دنیای دنیه هلاک کرده بود و از بسیاری آفات دنیا و حقارت آن آن است که خدا آن را برای هیچ یک از دوستانش نپسندید و ایشان را به اجتناب از آن امر فرمود و ایشان هم دل از آن برداشتند و به قدر ضرورت اخذ و باقی را پیش فرستادند و از جامه بجز ساتر عورتی نپوشیدند و از غذا به غیر از سد رمقی نخوردند دنیا را منزل گذرگاه دیدند پس از آن به غیر از توشه نخواستند دنیای خود را خراب و ویران و آخرت را معمور و آبادان ساختند که صبروا قلیلا و نعموا طویلا یعنی زمانی اندک بر زحمت صبر کردند و به جاوید راحت و نعمت رسیدند ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - زهد و فضیلت آن

 

بدان که ضد محبت دنیا و مال را زهد گویند و آن عبارت است از دل برداشتن از دنیا و آستین فشاندن بر آن و اکتفا کردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن و یا عبارت است از پشت کردن به دنیا و رو آوردن به آخرت بلکه از غیر خدا قطع نظر کردن و رو آوردن به خدا و این بالاترین درجات زهد است

پس هر که دل بردارد از هر چیزی که غیر از خداست حتی از بهشت و قصور و غلمان و حور و بجز از خدا چیزی را نطلبد و نجوید آن زاهد مطلق است و اگر دست از دنیا بردراد به طمع بهشت و آنچه در آن است از حور و غلامان و فواکه و بستان و ترس آتش جهنم و مار و عقرب آن نیز زاهد است اما مرتبه او از اول پست تر است و کسی که همین از بعضی از لذات دنیویه دست بردارد مثل اینکه مال را ترک کند اما جاه را بطلبد یا در خوراک به قدر قلیلی اکتفا کند اما به لباس فاخر تجمل و زینت نماید او را مطلقا از زهد نصیبی نه و نام زاهد بر او روا نیست

و از آنچه گفتیم معلوم شد که مرتبه زهد در وقتی حاصل می شود که باعث ترک دنیا و پستی و حقارت آن باشد در جنب آنچه می طلبد از آخرت یا قرب به خدا

پس کسی که دنیا را ترک کند به جهت اینکه دستش به آن نرسد به جهت غرضی دیگر از اغراض دنیویه مثل تحصیل نام نیک یا به دست آوردن دلهای مردم یا شهرت به جود و سخاوت و جوانمردی و کرامت یا به جهت کم کردن تحمل بار زحمت و امثال اینها زاهد نیست و اصلا مرتبه زاهد از برای او نیست

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت و شرافت فقر

 

اقسام فقر اگر چه مختلفند و لیکن صفت فقر فی نفسه نسبت به غنا افضل است و اخبار در ستایش آن بسیار است

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که بهترین این امت فقرای ایشانند و فرمود پروردگارا مرا زندگانی و مردن درویشان ده و در زمره ایشان مرا محشور گردان و فرمود که زینت فقر از برای مومن بیشتر است از لجام از برای اسب یعنی همچنان که لجام اسب را از ورطه های هلاکت نگاه می دارد فقر نیز مومن را ز آن بهتر از فساد محافظت می کند

شخصی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از فقر سوال کرد حضرت فرمود خزینه ای است از خزاین خدا بار دوم بپرسید فرمود کرامتی است از خدا بار سوم باز پرسید فرمود چیزی است که نمی دهد خدا آن را مگر به پیغمبر مرسل یا مومنی که در نزد خدا کریم باشد

و فرمود که در بهشت غرفه ای است از یک دانه یاقوت سرخ که اهل بهشت نگاه به آن می کنند چنان که اهل زمین به ستارگان نظر می کنند داخل آنجا نمی شود مگر پیغمبر فقیر یا مومن فقیر از آن حضرت مروی است که در روز قیامت فقرای امت من از قبر بر نخواهند خواست مگر با جامه های سبز و گیسوان ایشان به در و یاقوت بافته شده خواهد بود و عصاهایی از نور در دست خواهند داشت و بر منبرها نشسته خواهند بود چون پیغمبران ایشان را ببینند گویند اینها ملایکه اند و ملایکه ایشان را بینند گویند پیغمبرانند ایشان گویند ما نه پیغمبریم و نه ملک بلکه طایفه ای از فقرای امت محمدیم صلی الله علیه و آله و سلم گویند شما به چه عمل به این مرتبه رسیدید ایشان جواب دهند که ما اعمال بسیار نداشتیم و روزها به روزه و شبها به عبادت نگذراندیم و لیکن نماز پنجگانه خود را به جا آوردیم و چون نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می شنیدیم اشکها بر رخسارهای خود فرو می ریختیم و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که خدا با من تکلم کرد و فرمود ای محمد من هرگاه بنده ای را دوست داشته باشم سه چیز به او عطا می کنم دل او را محزون می کنم و بدن او را بیمار می کنم و دست او را از مال دنیا خالی می گردانم و هر گاه بنده ای را دشمن داشته باشم سه چیز به او می دهم دل او را شاد و مسرور می کنم و بدنش را صحیح می گردانم و دست او را از اموال دنیویه پر می کنم و فرمود که مردم همه مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقرا است مروی است که فردای قیامت جمله زهاد و عباد از تقصیر طاعت خود عذر خواهند و حق تعالی را فقرا عذر خواهی کند و فرماید ای بنده من دنیا را به تو ندادم نه از این جهت بود که دنیا به تو حیف بود بلکه از آن جهت بود که تو به دنیا حیف بودی ...

... زیرا که مرا محبت زاری توست

برخیز و بر صفوف اهل قیامت بگذر و هر که را که بینی بر تو حقی داشته باشد و در دنیا بر تو اکرامی کرده باشد دست او را بگیر و با خود به بهشت بر و فرمود که بسیار با فقرا آشنایی کنید و بر ایشان حق خود را اثبات کنید که از برای ایشان دولتی خواهد بود شخصی عرض کرد که چه دولتی از برای ایشان خواهد بود فرمود که در روز قیامت به ایشان خطاب خواهد رسد که نگاه کنید که هر که شما را قرص نانی یا شربت آبی یا جامه ای داده باشد دست او را بگیرید و به بهشت برید و فرمود که اگر می خواهید ببینید پادشاهان را نظر کنید به ضعیفان خوار ژولیده موی غبار آلوده که دو جامه کهنه در خود پیچیده اند نه ایشان را کسی می شناسد و نه ایشان کسی را می شناسند از آن حضرت مروی است که چون زمانی بیاید که مردم فقرای خود را خوار و دشمن دارند و به تعمیر دنیا مشغول شوند و به جمع درهم و دینار رو آورند خدا ایشان را به چهار چیز مبتلا می کند قحط و خوف از سلطان و خیانت حکام و تسلط دشمنان

از اهلبیت علیه السلام مروی است که اگر خدا بنده ای را دوست داشته باشد او را مبتلا می کند و چون محبت او بیشتر شد اهل وعیال و دولت و مال را از او می گیرد و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که از شیعیان خالص در دولت اهل باطل نیست مگر به قدر قوت اگر چه از مشرق به مغرب روند و از مغرب به مشرق که زیادتر از قوت عایدشان نخواهد شد و نیز از آن حضرت مروی است که فقرای مومنین چهل هزار هزار سال پیش از اغنیا در روضه های بهشت سیر خواهند کرد و مثل این مثل دو کسی است که به آبدار خانه ای بگذرند و یکی را ببینند که هیچ ندارد بگویند او را روانه کنید دیگری را ببینند که از مال مملو است بگویند او را نگاه دارید و آن حضرت فرمود که چون روز قیامت شود خدا می فرستد به نزد فقراء مومنین مانند کسی که عذر خواهی کند و پیغام می دهد که به عزت خودم سوگند که من شما را در دنیا فقیر نکردم از خواری و بی قدری شما و هر آینه امروز خواهید دید که چه با شما می کنم پس نظر کنید که به هر که در دنیا به شما نیکی کرده باشد دست او را بگیرید و داخل بهشت کنید شخصی از فقرا عرض خواهد کرد که پروردگارا اهل دنیا در دنیا زنان متعدد گرفتند و لباسهای فاخر پوشیدند و طعامهای لذیذ خوردند و در خانه های رفیع نشستند و اسبان راهوار سوار شدند به ما امروز نیز مثل ایشان عطا کن خطاب پروردگار رسد که امروز از برای تو و هر یک از شما هفتاد برابر آن چیزی است که به اهل دنیا دادم از روزی که دنیا خلق شده تا روزی که منتهی شد روزی آن حضرت به بعضی از اصحاب خود فرمودند که آیا داخل بازار می شوی و آیا می بینی که میوه یا چیز دیگر که آن را می فروشند و تو آن را خواهی و قدرت بر خریدن آن نداشته باشی عرض کرد بلی فرمود آگاه باش که از برای تو به عوض هر چه می بینی و نمی توانی بخری یک حسنه است و از حضرت کاظم علیه السلام مروی است که خدای تعالی می فرماید که من غنی را غنی نکردم به جهت کرامتی که بر من داشت و فقیر را فقیر نکردم به سبب خواری که در نزد من داشت بلکه غنا و فقر چیزی است که به آن اغنیا و فقرا را امتحان می کنم و اگر فقرا نبودندی اغنیا مستوجب بهشت نگشتندی و حضرت امام رضا فرمود که هر که ملاقات کند فقیر مسلمی را و بر او سلام کند به خلاف سلامی که به غنی می کند ملاقات خواهد کرد خدا را در روز قیامت در حالتی که بر او غضبناک باشد لقمان پسر خود را وصیت می نمود گفت ای فرزند کسی را که به جامه کهنه حقیر نشماری که خدای تو و او یکی است منقول است که شخصی به نزد یکی از بزرگان دین رفت و گفت دعایی در حق من کن که محتاجم و عیالمند و عیال من به من ایذاء می رساند آن شخص بزرگ گفت که هر وقت عیال تو گوید نه آرد داریم و نه نان تو آن وقت دعا به من کن که دعای تو در آن وقت بهتر است از دعای من پس هان ای فقیر مسکین قدر این صفت را بدان و زا آن اندوهناک مباش که دو روزه فانی به هر نحو که باشد خواهد گذشت و تا چشم بر هم زنی وقت کوچ خواهد رسید و کوچ غنی و فقیر یکسانند ...

... سال و مه کردی به کوه و دشت گشت

در تموز و دی به سالی یک دو بار

جانب شهر آمدی از سوی دشت ...

... بلکه باید فقیر در نهایت خوشنودی و شادی باشد که از آفات مال و غنا بر کنار و از حساب روز شمار فارغ البال است و خداوند عالم خود از او عذر خواهد خواست

و در اخبار وارد است که دوست ترین بندگان نزد خدا فقیری است که به روزی خود قانع و از خدای خود راضی باشد بلکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که احدی افضل از فقیر نیست هرگاه از خدا راضی باشد و از آن حضرت مروی است که خدای تعالی در روز قیامت خواهد فرمود که کجایند برگزیدگان خلق من ملایکه عرض کنند پروردگارا ایشان کیستند خطاب رسد که فقرای مسلمین که به داده من قانع و به قضای من راضی بودند ایشان را داخل بهشت کنید پس ایشان به بهشت درآیند و به عیش و عشرت بگذرانند و مردمان گرفتار محاسبه خود باشند و فرمود که هیچ غنی و فقیری نیست مگر اینکه در روز قیامت آرزو خواهد کرد که کاش در دنیا زیاده از قوت خود را نداشتندی و این به سبب فایده فقر و مرتبه فقرا خواهد بود که بر ایشان معلوم خواهد شد

اندر آن سربرهنه جمعی را ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فرق بین فقیر و گدا و مذمت تکدی

 

... حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند ثواب آن که با وسعت به فقیر عطا می کند بیشتر نیست از آن که می گیرد هرگاه محتاج باشد بلکه در بعضی احادیث نهی شده است از رد آن و اگر زاید بر قدر حاجت باشد اگر آن فقیر طالب راه آخرت باشد آن زیادتی را رد کند زیرا که آن را خدا به جهت آزمایش و امتحان فرستاده تا ببیند چه می کند اما قدر حاجت را به جهت رأفت و رحمت بر آن فرستاده پس درگرفتن آن ثواب است و اما در قدر زیادتی یا مبتلا به معصیت آن می شود یا گرفتار حسابش پس سزاوار طالب سعادت آن است که زاید از قدر حاجت قبول نکند زیرا که نفس بعد از آنکه مرخص شده که عهد و پیمان را بشکند به آن عادت می کند

بعضی از مجاورین مکه نقل می کند دراهمی چند داشتیم که گذارده بودم در راه خدا انفاق کنم روزی فقیری را دیدم که از طواف مکه فارغ شده به صدای ضعیفی می گفت جایع کما تری عریان کما تری قما تری فیما تری یا من یری و لا یری یعنی خدایا گرسنه ام چنانکه می بینی و برهنه ام چنانکه می بینی پس چه می بینی در این خصوص که می بینی ای کسی که همه چیز را می بیند ولی خود دیده نشود می گوید نگاه کردم دیدم جامه کهنه در بر داشت که بدن او را نمی پوشانید با خود گفتم این کسی است که باید دراهم خود را به او دهم آنها را به نزد او بردم نگاهی به آنها کرد پنج درهم برداشت و گفت به چهار درهم آن دو جامه می خرم و یکی را هم خرج می کنم و تتمه را رد کرد و گفت احتیاج به آن ندارم شبی دیگر او را دیدم که دو جامه نو پوشیده بود من اندکی از او بددل شدم متوجه من شد و دست مرا گرفت و به طواف مشغول شدیم تا هفت شوط طواف را تمام کردیم در هر شرایطی دیدم که پاهای ما بر یک نوع جوهری از جواهر بود یک بار بر روی یاقوت راه می رفتیم و یک بار بر روی مروارید و یکبار بر روی زمرد و یکبار بر طلا و پاهای ما تا به کعب به آنها فرو می رفت پس آن مرد به من گفت خدا این همه را به من داده و قبول نکردم و از دست مردم چیزی می گیرم و معاش می کنم زیرا که همه اینها ثقل و ابتلاست خلاصه آنکه قدر حاجت گرفتن افضل است و باعث ثواب رسیدن به آن کسی است که می دهد و اعانت بر ثواب هم ثواب است امر شد به موسی بن عمران که در هر شبی در پیش یکی از بنی اسراییل افطار کن گفت الهی چرا روزی مرا بر دست بنی اسراییل متفرق کرده ای که یکی چاشت بدهد و یکی شام وحی به او رسید که من با دوستان خود چنین می کنم و روزی ایشان را به دست بطالین بندگانم قرار می دهم تا آنها نیز به این سبب به ثوابی رسند

و اما زیادتر از قدر حاجت را بهتر آن است که نگیرد بلی اگر خواهد آن را به فقرا دهد و بذل کند گرفتن آن ضرر ندارد و باید دفعه انفاق فقرا کند و نگاه ندارد که گاه است نفس در مقام فریب او برآید همچنان که جمعی متصدی خدمت فقرا و متکفل حال ایشان شدند و از اغنیا می گرفتند و به فقرا می دادند عاقبت نفس و شیطان با هم ساخته او را فریفتند و این را وسیله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند و به هلاکت رسیدند و سزاوار مومن آن است که تا او را ممکن باشد از کسی چیزی خواهش نکند و سوال ننماید زیرا که آن متضمن شکوه از خدا و ذلیل کردن خود است و موجب ایذای آن کسی است که از او خواهش می کند زیرا که بسا باشد به خاطر خواه خود چیزی ندهد و بعد از اظهار به او شرم کند و یا خجالت کشد یا محافظت آبروی خود کند یا به روی ریا چیزی بدهد و چنین چیزی معلوم نیست که شرعا حلال باشد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - اموال حلال و حرام و مشتبه و درجات آنها

 

... اول آنکه کسی چیزی از برای بعضی برادران دینی خود بفرستد به قصد اظهار دوستی و محبت و تاکید قواعد انس و صحت و هیچ غرض دیگر نداشته باشد و شکی نیست که این هدیه است و حلال است خواه با آن قصد ثواب اخروی نیز داشته باشد یا نه

دوم آنکه مقصود او از فرستادن چیزی طمع مالی باشد مثل اینکه فقیری هدیه از برای غنی یا غنی از برای غنی دیگر بفرستد به جهت طمع عوض بیشتر یا مساوی و این نیز نوعی از هدیه است و در حقیقت هبه ای است به شرط عوض و هرگاه آنچه طمع و منظور او بوده به جا آورد حلال است همچنان که مقتضای ادله و مفاد بعضی از اخبار است بلکه از بعضی اخبار مستفاد می شود که اگر طمع او را هم به جا نیاورد حلال خواهد بود

همچنان که مروی است که اسحق بن عمار به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که مرد فقیری هدیه به جهت من می فرستد و مقصودش آن است که من عوض به او بدهم من هدیه او را می گیرم و چیزی به او نمی دهم آیا از برای من حلال است فرمود بلی حلال است و لیکن مگذار که عطا نکنی به او و احوط اجتناب است از قبول آن در صورت ندادن عوضی که در نظر دارد و هرگاه عوضی را که می خواهد از مال آن شخص نباشد بلکه از اموالی باشد که مردم به او داده باشند که به مصرف فقرا رساند از قبیل زکوه و خمس و امثال اینها و سایر وجوه بر ظاهر کلام بعضی آن است که اگر آن شخصی که هدیه فرستاده است به طمع گرفتن آن از اهل استحقاق باشد و اگر این هدیه را هم نمی فرستاد باز به او می داد در این صورت گرفتن آن حلال است ولی احتیاط اجتناب از قبول آن است مطلقا ...

... چهارم آنکه غرض او از فرستادن تحصیل دوستی و محبت باشد ولیکن در دوستی و محبت او منظور این باشد که به واسطه جاه و مرتبه او متوصل به بعضی از مطالب خود شود و اگر این جاه و مرتبه از برای او نمی بود آن را نمی فرستاد پس اگر غرض آن شخص توصل به مطالب غیرمشروعه باشد شکی در رشوه بودن آنچه فرستاده و حرمت آن نیست و اگر توصل به مطلب مشروع باشد یا غرض او معلوم نباشد ظاهر آن است که حرام نباشد اگر چه قبول آن مطلقا خالی از کراهت نیست زیرا که هدیه ای است مشابه رشوه

مروی است که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم والی ای فرستادند که زکوه قبیله ازد را جمع نماید چون مراجعت نمود بعضی از آنچه آورده بود خود نگاهداشت و گفت این هدیه ای است که به من داده اند حضرت فرمود که اگر راست می گویی چرا در خانه پدرت و خانه مادرت ننشستی تا هدیه ای از برای تو بیاورند پس فرمود چرا من هرگاه یکی از شما را به عملی نصب می کنم گویید این از شما و این هدیه من است چرا در خانه مادرش نمی نشیند تا هدیه از برایش بیاورند و بنابراین سزاوار هر قاضی و والی و حاکمی و غیر اینها از عمال سلاطین آن است که فرض کند خود را بی منصب و شغل معزول از هر کار و بار در خانه مادرش نشسته است آنچه به او در آن وقت عطا می کند حال هم اگر بفرستند بگیرد و آنچه را که نمی فرستند از آن اجتناب کند

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تکلم به سخنان بیهوده

 

... پس اگر نهایت سعی خود را هم بکنی که کم و زیادی در نقل نکنی و خودستایی و تفاخری منظور تو نباشد و متضمن غیبت کسی یا مذمت مخلوقی را مخلوقات خدا نباشد وقت خود را ضایع و تلف کرده خواهی بود بلکه دل خود را افسرده و تاریک نموده خواهی بود زیرا که تکلم به مالا یعنی موجب کدورت دل آدمی می شود

پس هان ای برادر وقت تهیه سفر عقبی از تنگ تر و کاروان عمر را از آن شتاب بیشتر است که ما مسافران را فرصت بار بستن باشد چه جای فارغ نشستن و به کار بی فایده پرداختن آدمی بیچاره را چون سفر آخرت راه هولناکی در پیش و مانند اجل راننده ای در عقب و مثل تکلیف باری بر دوش و چون شیطان راهزنی در کمین دیگر به چه دست و دل فارغ می نشیند و از گذشته و آینده خود سخن می گوید و به کدام دلخوشی با هم نشینان صحبت می دارد

و بدان که همچنان که سخنان بی فایده گفتن بد و موجب خسران ابد است همچنین سوال کردن از چیزی که از برای تو بی فایده است مذموم بلکه مذمت آن بیشتر و مفسده آن شدیدتر است زیرا که وقت خود را به سوال ضایع کرده و رفیق خود را نیز ملجأ نموده که به جواب تو وقت خود را ضایع سازد و این در وقتی است که آن چیزی که سوال از آن کرده هیچ آفاتی نداشته باشد ولی اگر در جواب آن آفتی باشد همچنان که در بیشتر سیوالهای بی فایده آثم و گناهکار نیز خواهد بود مثل اینکه از کسی می پرسی که آیا روزه ای یا نه اگر بگوید بلی گاه باشد که به ریا افتد و اگر ریا نکند لااقل ثواب عمل او کم می شود زیرا که ثواب عبادت پنهانی بسیار از آشکار بیشتر است و اگر بگوید نه دروغ گفته خواهد بود و اگر سکوت کند به تو اهانت رسیده خواهد بود ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه مرض حسد با علم و عمل

 

... علاوه بر این دانستی که حاسد خشمناک است به قضای پروردگار و کراهت دارد عطای آفریدگار را که به بندگان خود قسمت فرموده و چنین پندارد که افعال او درست نیست و به طریقه عدالت رفتار نکرده و این مقتضای ضدیت و عناد با خالق عباد است و اصل توحید و ایمان به واسطه این فاسد می گردد چه جای آنکه ضرر به آنها رساند و با وجود اینها غالب آن است که حسد باعث کینه و عداوت و ترک دوستی برادر مومن می شود و آدمی به واسطه آن در شادی از نزول بلاء بر مومنین و زایل شدن نعمتهای ایشان شریک شیطان و تابعان آن از کفار و اعداء دین می گردد و در محبت خیر و راحت و نعمت از برای کافه اهل اسلام و ایمان از خیل پیغمبران و اولیاء مفارقت می کند

و اما اینکه حسد باعث ضرر دنیوی حاسد می گردد پس به جهت آن است که کسی که مبتلا به این صفت است پیوسته در حزن و الم و همیشه در غصه و غم است زیرا که نعمتهای خدا به واسطه حسد تو از دشمنان تو قطع نخواهد شد پس هر نعمتی که خدا به او می دهد بار غمی بر دل تو می گذارد و هر بلایی که از او دفع می شود همانا بر جان تو نازل می گردد پس علی الدوام مغموم و محزون و تنگدل و پریشان خاطر است و آنچه از برای دشمنان خود می خواهی خود به جان خود می خری و چه نادان کسی که دین و دنیای خود را فاسد کند و خود را در معرض غضب پروردگار و مبتلا به آلام بسیار نماید و اصلا فایده یا لذاتی از برای او نداشته باشد

و اما اینکه حسد کسی نه ضرر دنیوی به محسود می رساند و نه دینی امری است ظاهر زیرا که هر چه فیاض علی الاطلاق از برای بندگان خود مقدر فرموده است از عزت و نعمت و کمال و حیات مدتی از برای آن قرار داده است و اگر جن و انس جمع شوند که دقیقه ای پیش و پس نمایند نمی توانند کرد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت سیم - ظلم و مفاسد آن

 

بدان که ظلم در اصل لغت به معنی کار بی جا کردن و تعدی نمودن از حد وسط است و ظلم به این معنی جامع همه رذایل و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است و این ظلم به معنی اعم است

و از برای ظلم معنی دیگری نیز است که عبارت است از ضرر و اذیت رسانیدن به غیر از قبیل کشتن و یا زدن یا دشنام و فحش دادن یا غیبت او را کردن یا مال او را به غیر حق تصرف کردن و گرفتن یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت غیر باشد و این ظلم به معنی اخص است و بیشتر آنچه در آیات و اخبار و عرف مردم ذکر می شود این معنی مراد است و باعث این ظلم اگر عداوت و کینه باشد از نتایج قوه غضبیه خواهد بود و اگر موجب آن حرص و طمع در مال باشد از جمله رذایل قوه شهویه محسوب خواهد شد

به هر حال به اجماع جمیع طوایف عالم و به اتفاق همه اصناف بنی آدم ظلم از همه معاصی اعظم و عذاب آن اشد و ندامت آن بیشتر و وبال آن بالاتر است در مواضع متکثره در قرآن بر ظالمین لعن شدید وارد و در اخبار متواتره ذم عظیم و تهدید بر آن ثابت است و اگر هیچ تهدیدی بر آن نباشد همین آیه مبارکه از برای طایفه ظالمین کافی است که پروردگار جبار می فرماید و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یوخرهم لیوم تشخص فیه الابصار مهطعین مقنعی روسهم لا یرتد إلیهم طرفهم و افتدتهم هواء خلاصه معنی آن که گمان مکن که پرودگار غافل است از کرده ظالمان و ستمکاران نه چنین است و این مهلتی که به ایشان داده به جهت آن است که عذاب و سزای عمل ایشان را به روزی اندازد که در آن چشمها به کاسه سر می جهد و همه مردمان در آن روز شتابان خواهد بود یعنی از حیرانی و سرگردانی آرام و سکون نخواهد داشت و به هر طرف خواهند دوید و چشمهای ایشان باز خواهد ماند و قدرت نخواهند داشت که چشمهای خود را به هم گذارند و دلهای ایشان از شدت خوف و فزع پریده خواهد بود و از عقل و هر چیزی خالی خواهد بود و باز حق تعالی می فرماید و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون یعنی زود باشد بدانند آنان که ظلم و ستم کردند که بعد از موت بازگشت ایشان به کدام مکان خواهد بود آری بازگشت ظالم البته به آتش سوزنده و مار و عقرب گزنده خواهد بود و ستم بر بندگان خدا و چشم داشت آمرزش در روز قیامت نیست مگر از حمق و سفاهت

مکن بد که بد بینی ای یار نیک

که ناید ز تخم بدی بار نیک

دهقان سالخوره چه خوش گفت با پسر ...

... زود گیرد ظالمان را در حصار

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که هیچ کس نیست که به دیگری ظلم کند مگر اینکه خدا به آن ظلم او را می گیرد در جان یا مال او مردی که مدتی والی موضعی بود به خدمت آن والی امامت عرض کرد که آیا توبه ای از برای من هست فرمود نه تا هر که بر ذمه تو حقی دارد به وی برسانی و نیز از آن حضرت مروی است که آنچه مظلوم از دین ظالم می گیرد بیش از آن چیزی است که ظالم از مظلوم می ستاند و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که در تفسیر قول خدای عزوجل ان ربک لبالمرصاد فرمودند که پلی بر صراط هست که از آن نمی گذرد بنده ای که بر گردن او مظلمه ای باشد و فرمود که هیچ ظلمی شدیدتر و بدتر از ظلمی نیست که بر کسی باشد که یاوری بجز خداوند قهار نیابد و نیز فرمود که هر که بخورد مال برادر خود را به ناحق و به او رد نکند خواهد خورد در روز قیامت شراری از آتش دوزخ را و از آن جناب مروی است که پروردگار عالم وحی فرستاد به پیغمبری از پیغمبران که در مملکت پادشاه جباری بود که برو به نزد این مرد جبار و به او بگو که من تو را وانداشته ام از برای ریختن خون بی گناهان و گرفتن اموال مردمان بلکه تو را صاحب اختیار کردم به جهت آنکه صداهای مظلومان را از درگاه من بازداری و ناله های ایشان را کوتاه کنی من نخواهم گذشت از ظلمی که بر احدی شود اگر چه از جمله کفار باشد

آری پادشاهی حکم شبانی دارد که آفریدگار عالم او را بر رعیت گماشته و از او محافظت ایشان را خواسته و چنانچه اندکی در حفظ و حراست ایشان اهمال و مسامحه نماید به زودی دست او را از شبانی ایشان کوتاه فرماید و در روز محاسبه روز قیامت حساب جزء جزء را از او می طلبد ...

... شبان نیست گرگ است فریاد از او

شهی که حفظ رعیت نگاه می دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است و گرنه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می خورد از جزیه مسلمانی است و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود هر که بدی کند با مردمان و بر ایشان ستم روا دارد او را ناخوش نیاید چون به او بدی کنند و ستمی به او رسد چون فرزند آدم آنچه را می کارد می درود و هیچ کس از تخم تلخ میوه شیرین برنمی دارد و تخم شیرین بار تلخ نمی دهد

اگر بد کنی چشم نیکی مدار

که هرگز نیارد گز انگور بار

مپندارم ای در خزان کشته جو ...

... پس آنچه به اولاد و اولاد اولاد ظالم از ظلم می رسد اگر چه ظاهرا بر او ظالم است و لیکن در معنی نعمتی است از خدا بر او که فایده از برای دیگران نیز دارد پس هر که را اندک عقل و شعوری بوده باشد و دشمن خود و بازماندگان خود نباشد و اعتقاد به مرگ و رسیدن به حساب و ثواب و عقاب روز قیامت داشته باشد البته خود را از ظلم نگاه می دارد

و عجب است از قومی که مرگ را به چشم خود می بینند و دعوای یقین به حشر و نشر و بهشت و دوزخ می نمایند و احوال اهل ظلم را در دنیا معاینه و ملاحظه می نمایند و با وجود این پیوسته ظلم و ستم به زیردستان و ضعفا می نمایند و از حکم حاکم عادل و مواخذه مالک الملوک و سطوت قهر جبار سموات و ارضین خوف نمی کنند و از رسوایی روز قیامت در حضور ملایکه و انبیاء و سایر امم گذشته و آینده اندیشه نمی نمایند و از تخویفات و تهدیدات پروردگار خود هیچ باکی ندارند

بلی یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم یعنی روز توانایی و قدرت مظلوم بر ظالم بسی شدیدتر و بالاتر است از امروز که ظالم قدرت بر مظلوم دارد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۷۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت

 

چون شیامت ظلم و ستم و فضیلت صفت خجسته عدالت معلوم شد بدان که از برای صفت عدالت آثار و لوازمی چند است که طالب این صفت را از آنها چاره نیست و عدالت بدون آنها متحقق نمی شود و ادای دین عدل و رعیت پروری و قضای حق جهانداری و دادگستری موقوف بر رعایت آن امور است

اول آنکه در هر حالی از احوال به ذات پاک ایزد متعال متوکل و به فضل و رحمت بی غایت خداوند لم یزل و لایزال متوسل بوده توفیق انجام هر مهمی را بر وجه صواب از درگاه حضرت رب الارباب مسیلت نماید و تمشیت هر امری را به مشیت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انکسار از دربار حضرت آفریدگار سلوک راه درست را طلبد

دوم آنکه در هر امری از امور به قدر مقدور پاس شریعت غرا و حفظ احکام ملت بیضا را مکنون ضمیر منیر و پیشنهاد خاطر حق پذیر گرداند تا در شماتت مخالفین بر اهل اسلام باز و زبان طعن و ملامت اعادی دین را بر خود دراز نگرداند و چون ملوک و سلاطین پاس این معنی را بدارند و در ترویج دین و اجرای حکم آن اهتمام نمایند به حکم الناس علی دین ملوکهم احدی از حکام و عمال هر دیار و سایر متوطنین بلاد را مجال انحراف ورزیدن از آن نباشد و از برکت دین قویم خانه دین و دنیای خود و کافه رعایا آباد و معمور گردد ...

... چه دولت بماند در آن تخت و تاج

چهارم آنکه چون خواهد زمام اختیار جمعی از رعایا و فقرا را به دست کسی دهد و احدی را به تفویض شغلی و عملی ارجمند سازد همین به کفایت و کاردانی او در ضبط و ربط مخارج و مداخل دیوانیه اکتفا ننماید بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده پاکی و ناپاکی او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید

اگر رعیت را به ظالمی سپارد در امانتی که خدا به او سپرده خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگری خواهد کرد و غبار بدنامی آن بر صفحات وجنات او خواهد ماند و ادعای مظلومان نیز به او خواهد رسید بلی

ریاست به دست کسانی خطاست ...

... حرام است بر پادشه خواب خوش

که باشد ضعیف از قوی بارکش

تو خوش خفته ای در حرم نیمروز ...

... جناب مستطاب امیرالمومنین علیه السلام در ایام تمکن خلافت روزها کار خلق ساختی و شبها به عبادت خالق پرداختی بعضی عرض کردند یا امیرالمومنین چرا این همه تعب بر خود قرار می دهی یا روز آسایشی فرمایید یا شب فرمود اگر روز آسایم کار رعیت ناساخته ماند و اگر شب آرامم کار من ناتمام ماند

پادشاه هوشمندی از یکی از اهل حال التماس پندی نمود گفت اگر سعادت دو جهان خواهی شبها در درگاه حق داد گدایی بده و روزها در بارگاه خود به داد گدایان برس

تو هم بر دری هستی امیدوار ...

... هفتم آنکه چون شکوه مظلمومی را شنید و حال ستمدیده ای به او رسید در تحقیق صدق و کذب آن تفحص نماید و به محض اینکه بعضی از رشوه خواران یا صاحب غرضان تکذیب او را کنند یا او را به ابلهی یا نادانی یا غرض نسبت دهند اکتفا ننماید و بعد از آنکه صدق واقعه بر او روشن شد آنچه مقتضای عدالت باشد در آن معمول دارد و در دفع آن ستم از آن مظلوم مسامحه ننماید

در عهد داود پیغمبر علیه السلام فرماندهی جبار بود آفریدگار عالم به حضرت داود علیه السلام وحی فرستاد که برو به نزد آن جبار و بگو که من تو را برای آن سلطنت نداده ام که مال دنیا بر روی هم جمع کنی بلکه به جهت آن زمام فرمانروایی را به دست تو داده ام که دادرسی مظلومان کنی و نگذاری که ناله دادخواهی ایشان به درگاه من رسد به درستی که من سوگند خورده ام به ذات مقدس خودم که یاری مظلوم کنم و انتقام کشم از کسی که در حضور او ستم بر مظلومی رفته و او نصرت وی نکرده

و قطع نظر از اخبار چگونه با مروت و انصاف جمع می شود و کجا با مردی و مردانگی می سازد که بی رحم و ستمکاری دست تظلم و تعدی به گریبان بیچاره بینوایی افکنده باشد و آه و ناله او را به فلک رسانیده باشد و این معنی بر کسی ظاهر شود و خداوند عالم او را قدرت بر دفع آن ستم داده باشد و با وجود این دل به درد نیاید و در اعانت آن مظلوم مسامحه کند و آن بیچاره را گرفتار ظلم بگذارد و خود شبها با خاطر جمعی در بستر استراحت آساید

هان هان ای فرمانروایانی که روز را به عیش و طرب به شب می رسانید و شب را با صدگونه استراحت به سر می آورید یاد آورید از ستم رسیدگان بیچاره و مظلومان آواره که روزها در تعب و تصدیع و شبها از بیم ظلم و ستم با هزارگونه غم و الم توأم به سر می رسانند ...

... که در کاروانند پیران سست

از سلطان محمود غزنوی مشهور است که شبی در بستر استراحت خفت و در آن شب خواب پیرامون چشم او نگردید هر چند از پهلویی به پهلویی می غلطید دیده اش به هم نمی رسید با خود گفت همانا مظلومی در سرای من به تظلم آمده و دست دادخواهی او راه خواب را بر چشم من بسته پس پاسبان را گفت که در گرد خانه من بگردید و بینید که مظلومی را می یابید بیاورید پاسبانان اندکی تفحص کرده کسی را نیافتند باز سلطان هر قدر سعی کرد خواب به دیده او نیامد بار دیگر ایشان را امر به تجسس نمود تا سه دفعه در مرتبه چهارم خود برخاست و بر اطراف دولت سرای خود می گشت تا گذارش به مسجد کوچکی که به جهت نمازکردن امراء و غلامان در حوالی خانه سلطان ساخته بودند افتاد ناله زاری شنید که از دل بی قراری برمی آید و آه سردی شنید که از جان پردردی کشیده می شود نزدیک رفته دید بیچاره ای سر به سجده نهاده و از سوز دل خدا را می خواند سلطان فغان برکشید که زنهار ای مظلوم دست دادخواهی نگهدار که من از اول شب تا حال خواب را بر خود حرام کرده تو را می جویم و شکوه مرا به درگاه پادشاه عالم نکنی که من در طلب تو نیاسوده ام بگو تا بر تو چه ستم شده گفت که ستمکار بی باکی شب پا به خانه من نهاده مرا از خانه بیرون کرده و دست ناپاکی به دامن ناموس من دراز کرده خود را به در خانه سلطان رسانیدم چون دستم به او نرسید عرض حال خود را به درگاه پادشاه پادشاهان کردم سلطان را از استماع این سخن آتش درنهاد افتاده و چون آن شخص مشخص رفته و در آن شب جستن او میسر نبود فرمود چون بار دیگر آن نابکار آید او را در خانه گذاشته به زودی خود را به من برسان و آن شخص را به پاسبان خرگاه سلطانی نموده گفت هر وقت از روز یا شب که این شخص آید اگر چه من خواب راحت باشم او را به من رسانید بعد از سه شب دیگر آن بدگهر به در خانه آن شخص رفته بیچاره به سرعت تمام خود را به سلطان رسانید آن شهریار دادرس بی توقف از جا جسته با چند نفر از ملازمان خود را به سر منزل آن مظلوم رسانیده اول فرمود تا چراغ را خاموش کردند پس تیغ از میان کشیده آن بدبخت را به قتل آورده و چراغ را طلبیده روی آن سیاه رو را ملاحظه کرده به سجده افتاد آن مسکین زبان به دعا و ثنای آن خسرو و معدلت آیین گشود و از سبب خاموش کردن چراغ و سجده افتادن استفسار کرد

سلطان گفت چون این قضیه مسموع من شد به خاطر من گذشت که این کار یکی از فرزندان من خواهد بود زیرا به دیگری گمان این جریت نداشتم لهذا خود متوجه سیاست او گشتم که مبادا اگر دیگری را بفرستم تعلل نماید و سبب خاموش کردن چراغ این بود که ترسیدم اگر این یکی از فرزندان من باشد مهر پدری مانع سیاست گردد و باعث سجده آن بود که چون دیدم که بیگانه است شکرالهی کردم که فرزندم به قتل نرسید و چنین عملی از اولاد من صادر نگردید ...

ملا احمد نراقی
 
۱۰۹۸۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - اهتمام در قضای حوائج مسلمین

 

... که خلق از وجودش در آسایش است

و اخبار بر این مضامین بسیار است که شرح دادن همه آنها ممکن نیست و خود این مطلب چندان ظاهر است که احتیاج به بیان ندارد زیرا همه مردمان بندگان خداوند منان اند و هر که با بنده کسی نیکی کند همانا با او کرده است بلکه بسا باشد که مولا از نیکی کردن به بنده او خشنودتر می شود از نیکی کردن به خود او پس کسی که رضای خدا را جوید در کار گذاری بندگان او نهایت اهتمام را به جا می آورد

غم جمله خور در هوای یکی ...

... چو خود را قوی حال بینی و خوش

به شکرانه بار ضعیفان بکش

و شکی نیست که برآوردن حاجات برادران دینی موجب سرور و خوشحالی ایشان می گردد و ثواب مسرور کردن برادر ایمانی نیز از حد و نهایت بیرون است شاد کردن دلی بهتر از آباد کردن کشوری است دلهای غمناک خانه خداوند پاک است پس کسی که آن را به شادی مرمت کند خانه خدا را مرمت کرده است و هر کسی را نسبت بندگی خداست و هر که بنده کسی را شاد کند مولای او را شاد کرده است

از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که هر که سرور داخل دل مومنی کند حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را مسرور کرده است و هر که رسول را مسرور کند خدا را مسرور کرده است و همچنین غمناک ساختن مومن و نیز از آن سرور مروی است که هر که فریاد رسی کند مومن مضطری را در وقت گرفتاری او و او را از غم فرج دهد و یاری کند او را به برآوردن حاجت او خدای تعالی می نویسد از برای او هفتاد و دو رحمت خود را که یکی را در دنیا به او می رساند و به آن معیشت او را به اصلاح می آورد و هفتاد و یک دیگر را ذخیره می کند از برای روز قیامت و هولهای آن روز و از سلطان سریر ارتضا علی بن موسی الرضا علیه السلام مروی است که هر که شاد کند مومنی را از غم و اندوه شاد می کند خدای دل او را در روز قیامت و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هر که شاد کند مومنی را مرا شاد کرده است و هر که مرا شاد کند خدا را شاد کرده است و فرمود که محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال شاد کردن مومنان است و از حضرت امام محمد باقرعلیه السلام مروی است که در آن چیزهایی که خداوند با بنده خود موسی علیه السلام راز گفت این بود که فرمود مرا بندگانی است که بهشت خود را بر ایشان مباح فرموده ام و ایشان را در بهشت صاحب اختیار خواهم ساخت موسی عرض کرد پروردگارا ایشان چه طایفه اند فرمود کسی است که دل مومنی را شاد سازد سپس آن حضرت فرمود که شخص مومنی در مملکت پادشاه جباری بود آن جبار قصد او کرد آن مومن فرار کرد به ولایت کفار و به خانه مرد مشرکی فرود آمد و آن شخص مشرک وی را جای داد و با او مهربانی کرد و میهمانی او نمود و چون هنگام وفات آن شخص کافر رسید پروردگار عالم به او وحی فرستاد که قسم به عزت و جلال خودم که اگر در بهشت تو را راه می بود ترا در آنجا ساکن می کردم اما بهشت حرام است بر کسی که مشرک بمیرد و لیکن ای آتش دوزخ او را بترسان و حرکت ده و لیکن اذیت مرسان و روزی از دو طرف روز به او خواهد رسید و نیز آن حضرت فرمود که چنان نپندارد کسی از شما که چون مومنی را شاد کرد فقط او را شاد کرده است نه بلکه والله ما را شاد کرده است بلکه والله پیغمبر خدا را شاد کرده است و فرمود که چون مومن از قبر خود بیرون آید با او مثالی بیرون خواهد آمد و به او خواهد گفت بشارت باد تو را به کرامت و سرور از جانب خدا آن مومن خواهد گفت خدا تو را به خیر بشارت دهد پس آن مثال همراه او خواهد رفت و او را بشارت خواهد داد و چون به امر هولناکی رسند گوید این از تو نیست و چون به خوبی رسند گوید این از تو است و از او جدا نخواهد شد تا او را به مقام حضور باری تعالی باز دارد پس چون امرالهی رسد که او را به بهشت برند آن مثال خواهد گفت که بشارت باد تو را که خدای امر فرموده تو را به بهشت برند آن مومن گوید خدا تو را رحمت کند تو کیستی که با من همراهی کردی و مرا بشارت رسانیدی گوید من آن سروری هستم که در دنیا مرا داخل دلهای برادران خود می کردی خدای تعالی مرا خلق کرد که تو را بشارت رسانم و در تنهایی انیس تو باشم و این قدر که از برای ادخال سرور بر برادران دینی فضیلت و ثواب وارد شده است همان قدر معصیت و عذاب در اندوهگین کردن آنهاست و کسی که شاد شود از غمناکی بندگان خدا خبیث النفس و ناپاک طینت است و شکی نیست که این صفت ناشی از خباثت نفس است و بسیاری از خبیث طبعان به این صفت مبتلا هستند و در پی آنند که اخبار موحشه را به مردم رسانند و چون خبری شنیدند که موجب غم و اندوه کسی است آرام نمی گیرند تا آن خبر را به او رسانند

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۵۴۷
۵۴۸
۵۴۹
۵۵۰
۵۵۱
۶۵۵