گنجور

 
۱۰۵۰۱

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت علی بن ابی طالب (ع)

 

... خواهم کشید خضر صفت آب زندگی

از جویبار تیغت اگر عمر امان دهد

چون چاک جیب صبح شکافی زنو مرا ...

... روزی رسان یمین تو خصم یسار را

باریک آبی از دم تیغ یمان دهد

فیض غمت عطیه فرستد به جان و دل ...

... تحریک شوق دست فرومانده تو را

تا چند بار خامه به دوش بنان دهد

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۲

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح حضرت امیر مومنان و یاد وطن و رنج عربت

 

... هوش عاشق شدم از جلوه جانان رفتم

خواستم بار دلی مشت غبارم نشود

پند زاهد شدم از خاطر مستان رفتم ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۳

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در مدح امیر مؤمنان علیه السلام

 

... خازن خسرو مرا سخته به میزان او

برق بلا بارش است ابر بهاران عشق

دانه ما سوخته ست از نم احسان او ...

... زر ننماید بدل عنصر و ارکان او

بار خریت نکردکم ز سر و دوش خر

زینت افسار زر رونق پالان او ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۴

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا

 

... خون دل اگر در قدحم کرد به جا کرد

گر بار عمل بر سر جوقی ضعفا داد

ور نقد دغل درکف مشتی فقرا کرد ...

... آن طره که خون در جگر مشک ختا کرد

بار خودی افکند شفیقانه ز دوشم

سروش که به یک جلوه مرا بی سر و پا کرد ...

... دانی چه جفاها که به وی جسم فنا کرد

یک بار هم آواره خود را به درت خوان

درحسرت کوی تو چها دید و چها کرد ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۵

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - توسل به حضرت بقیه الله امام عصر(عج)

 

... سجاده ورع به شط باده آب کش

تا چند بار غم دو سه رطل گران بگیر

تا کی حدیث جم دو سه جام شراب کش ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۶

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع

 

... بی روی تو در دیده بود خار نگاهم

بی وصف تو جان در تن من بار گران است

از چاشنی عهد تو ترسم که نماند ...

... هامون بغل و لاله رخ و صبح جبین است

سندان سم و مشکین دم و باریک میان است

تردست و شفق ساعد و طاووس خرام است ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۷

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - تجدید مطلع

 

... به چشم حزین قلندر نماید

همین از تو خواهد که یک بار دیگر

زمین بوس درگاه حیدر نماید ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۸

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح حضرت احمد بن موسی الکاظم علیه السّلام

 

... شاها تویی که ابر کفت در بهار و دی

بارد به کشتزار جهان فضل و امتنان

آگاهی تو از دل هر قطره با خبر ...

... در جنب حشمت تو کم از ماکیان کیان

آن کیست گردنش نبود زیر بار تو

ای پایه جلال تو بر دوش آسمان ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۰۹

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - قصیده در پند و اندرز

 

ای دل لباس عاریتی از جهان مخواه

بر دوش بار منت هفت آسمان مخواه

تا می توان به لخت جگر ساخت صبر کن ...

... در موج خیز حادثه چین بر جبین مزن

گر تیغ کین ز چرخ ببارد امان مخواه

خواهی که راز غیب نیوشی خمش نشین ...

... بنشین و ابرش فلکش زیر ران مخواه

بر نفس خود سوار شو و بارگی مجوی

بر نطع فقر واکش و برگستوان مخواه ...

... بفکن ز کف صحیفه و بشکن دوات را

زبن بیش بار خامه به دوش بنان مخواه

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۰

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در بیان حال خود و نصیحت

 

... مشت استخوان جسم فنا را به زندگی

هرگز به دوش خلق نکردم چو مرده بار

مستغنیانه گام زدم چون مجردان ...

... در بحر نظم کز خزف ابلهان پر است

حیف است ربزد آب رخ فضل و اعتبار

بنگر به خست شرکا و نظر بپوش ...

... لیکن یکی ست سود و زیان زمانه ام

سنجیده ایم هر دو به میزان اعتبار

شاید رسد به اهل دلی گفتگوی من ...

... بازار گرمی خزف این گروه را

عارف نهد چه وزن به میزان اعتبار

شعرش مخوان که مشت کلوخی فراهم است ...

... خام است و بی طراوت و بی مغز و بی مزه

فالیز بهمن آورد این گونه میوه بار

دیماه خاطرند به الفاظ بارده

یخ بندد از برودتشان در جگر بخار ...

... معنی به حشمتی که بود بحر پرشکوه

لفظش به جودتی که بود موج جویبار

سنجیدگی چنان که ز لب ناشنیده گوش ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۱

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در شکایت از روزگار

 

... به انس سرای سپنجی مپیچ

که ناپایدار است و بی اعتبار

ننازی به مهر سپهر دو رنگ ...

... گران گشته بر دوش من زندگی

شکسته ست پشتم درین زیر بار

به عهدی درین هفت خوانم اسیر ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

... به خاک افتاده ضعفم چو نقش پا درین وادی

زمینگیر غبار خاطرم از آرمیدن ها

سهی بالای من تا خالی افکنده ست آغوشم

دوتا گردیده ام در زیر بار دل کشیدن ها

از آن مهر جهان آرا نقاب از رخ برافکندن ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... بگذار تا تمام کنم کار خویش را

از برگ و بار عاریت ای نخل باد دست

سنگین مساز دوش سبکبار خویش را

ای جذبه همتی که درین دشت پر فریب ...

... در کام زاغ طعمه طوطی مکن حزین

بشناس قدر کلک شکر بار خویش را

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

... عنان پیچیدنی نبود شتاب زندگانی را

ز بار روزگار زندگانی جان به لب دارم

رساندم بر لب بام آفتاب زندگانی را ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

... صیت اسلام بود بانگ انا اللهی ما

بس که بار غم هجر تو گران افتاده ست

سایه از ضعف ندارد سر همراهی ما ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

... به امیدی که گاهی گستراند سایه بر خاکم

به خون دل به بار آوردهام سرو روانی را

تو کز ابر کف آبی تشنه کامان را نبخشایی ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

... وامانده ام از راهنوردان سبک سیر

تن بار گرانی شده جان سفری را

دل حوصله ورزید و نم اشک فرو خورد ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

... ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر

هوای گرد تو گشتن بود غبار مرا

ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی ...

... همیشه ریشه نخلم ز گریه بود در آب

سموم هجر فرو ریخت برگ و بار مرا

ز تندباد نلرزد چو شاخ سنگین شد ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۱۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

... حزین آه مرا با ناله زاهد مکن نسبت

اگر صد بار سوزد بوی دردی نیست عودش را

حزین لاهیجی
 
۱۰۵۲۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

... پشت هلال شد دوتا از خم ابروان تو

قامت خم گواه بس بار ستم کشیده را

از دم مولوی حزین آذر من بهار شد ...

حزین لاهیجی
 
 
۱
۵۲۴
۵۲۵
۵۲۶
۵۲۷
۵۲۸
۶۵۵