گنجور

 
۱۰۲۲۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۴

 

... نی ام فرهاد لیک از دل گرانی کلفتی دارم

که بار ناله من بیستون را از کمر ریزد

در این گلشن چو شبنم از محبت چشم آن دارم ...

... کف خون است اگر این رنگ ها بر یکدگر ریزد

جهان را اعتباری هست تا نیرنگ مشتاقی

چو چشم آید به هم ناچار مژگان از نظر ریزد ...

... به انداز خرامش کبک اگر دوزد نظر بیدل

خجالت در غبار نقش پایش بال و پر ریزد

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۲

 

... چند به این شکفتگی مسخره هوس شدن

ازگل و لاله عمرهاست خنده به بار می رسد

گردن سعی هر نهال خم شده زیر بار حرص

با ثمر غنا همین دست چنار می رسد ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۳

 

... انتظار حاصل این باغ پر بی دانشی ست

ما ثمر فهمیده ایم و بار بستن می رسد

این من و ما شوخی ساز ندامتهای ماست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۴

 

... بیگانه اش مفهمید گو آشنا نباشد

بیرون این بیابان پر می زند غباری

ای محرمان ببینید امید ما نباشد ...

... جز عجز راست ناید از عاریت سرشتان

دوشی که زیر بار است خم تا کجا نباشد

گرد دماغ همت سرکوب هر بنایی ست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵

 

... اگر چرخ و اختر نباشد نباشد

چنان باش فارغ ز بار تعلق

که بر دوش اگر سر نباشد نباشد ...

... عرض را که جوهر نباشد نباشد

پیامی ست این اعتبارات هستی

که هرجا پیمبر نباشد نباشد ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳

 

... از شاخ بید گیرید معیار بی بریها

کاین بار برندارد دوشی که خم نباشد

عمری ست گوهر ما رفته ست از کف ما ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۷

 

... دل جمعی که می خواهی درین کشور نمی باشد

کدورت گر همه باد است بر دل بار می چیند

نفس در خانه آیینه بی لنگر نمی باشد ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۴

 

... داشتم گرد سرش گردیدنی گرداب شد

عجز بردیم و قبول بار رحمت بافتیم

آنچه اینجا کاسد ما بود آنجا باب شد ...

... در خیال خوب مخمل عالمی بیخواب شد

آنقدرها نیست این پست و بلند اعتبار

صنع تصحیفی است گر بواب ما نواب شد ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۲۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۶

 

از غبارم هرچه بالا می کشد

سرمه درچشم ثریا می کشد ...

... محمل رنگ از شکستن بسته اند

بسکه بار درد دلها می کشد

عالمی را می برد حسرت فرو ...

... آخر این صفرا به سودا می کشد

بار ما بیدل به دوش عاجزی ست

سایه را افتادگی ها می کشد

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۸

 

... نوحه بر تدبیرکن بیدل که در صحرای عشق

پا به دفع خار زآتش بار منت می کشد

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۳

 

بار ما عمری ست دوش چشم حیران می کشد

محمل اجزای ما چون شمع مژگان می کشد ...

... ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نه ا یم

سایه باری دارد اما هرکس آسان می کشد

هیچکس در مزرع امکان قناعت پیشه نیست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۴

 

... رخت شرار جسته ندانم کجا برم

دوش امید بار گرانم نمی کشد

بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۶

 

... کوه تمکینی به این افسردگیها حیرت است

بس که زیر بار دل ماندم صدا هم سنگ شد

در طلسم بستن مژگان فضایی داشتم ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

 

... اینقدر دانم که سعی پر نمی دانم چه شد

بیش از این در خلوت تحقیق وصلم بار نیست

جستجوها خاک شد دیگر نمی دانم چه شد ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۱

 

... تلاش بسمل دیر و حرم نخواهی شد

چو سرو اگر همه سر تا قدم دل آری بار

ز بار منت افلاک خم نخواهی شد

غبار کوی ادب سرکش فضولی نیست

اگر به باد دهندت علم نخواهی شد ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۵

 

... هیچکس از غم اسباب نیامد بیرون

بار نابسته این قافله سنگین آمد

چه خیالست سر از خواب گران برداریم ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۴

 

رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

خاکستری ز قافله اعتبار ماند

از ما به خاک وادی الفت سواد عشق ...

... فرصت نماند و دل به تپش همعنان هنوز

آهو گذشت و شوخی رقص غبار ماند

هرجا نفس به شعله تحقیق سوختیم ...

... پیری سراغ وحشت عمر گذشته بود

مزدور رفت دوش هوس زیر بار ماند

نگذاشت حیرتم که گلی چینم از وصال ...

... مژگان ز دیده قطع تعلق نمی کند

مشت غبار من به ره انتظار ماند

بیدل ز شعله ای که نفس برق ناز داشت ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۹

 

... بر دوش بید مصلحتی داشت بی بری

کز بار سایه نیز ضعیفان خمیده اند

رنج بقا مکش که نفس های پر فشان ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۳۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۳

 

... گر همه کوه است سنگش در فلاخن دیده اند

بار دنیا چیست تا نتوان ز دل برداشتن

غافلان قیراط را قنطار صد من دیده اند ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۲۴۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۸

 

... از محبت پرس حال خاکساران وفا

کاین غبارآلودگان گنجند یا ویرانه اند

مو به موی دلبران تکلیف زنار است و بس

این قیامت جلوه ها سر تا قدم بتخانه اند

عالم کثرت طلسم اعتبار وحدت است

خوشه ها آیینه دار شوخی یک دانه اند ...

... بی گریبانان این غفلت سرا دیوانه اند

زاهدان حاشا که در خلد برین یابند بار

چون عصا این خشک مغزان باب آتشخانه اند ...

... زیر سر چنگ هوس یک ریش و چندین شانه اند

جز شکستن نیست سامان بنای اعتبار

رنگهای این چمن صهبای یک پیمانه اند ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۵۱۰
۵۱۱
۵۱۲
۵۱۳
۵۱۴
۶۵۵